قانون مجازات اسلامی ( قسمت سوم ) ادامه ..... ماده
398- اگر عضو مورد جنایت و عضو مورد قصاص، هر دو ناقص یا ناسالم باشند،
فقط در صورتی که نقصان و عدم سلامت درعضو مورد قصاص، مساوی یا بیشتر ازعضو
مورد جنایت باشد، حق قصاص ثابت است. ماده 399-اگر عضو مورد جنایت، زائد باشد و مرتکب، عضو زائد مشابه نداشته باشد، به پرداخت ارش محکوم می شود. ماده 400- اگر رعایت تساوی در طول و عرض و عمق جنایت، ممکن نباشد و قصاص به مقدار کمتر ممکن باشد مجنیٌ علیه می تواند به قصاص کمتر، اکتفاء کند و مابه التفاوت را ارش مطالبه نماید و یا با رضایت جانی دیه جنایت را بگیرد. ماده 401- در جنایت مأمومه، دامغه، جائفه، هاشمه، مُنقّله، شکستگی استخوان و صدماتی که موجب تغییر رنگ پوست یا ورم بدن می شود، قصاص ساقط است و مرتکب علاوه بر پرداخت دیه به تعزیر مقرر در کتاب پنجم «تعزیرات» نیز محکوم می شود. حکم مذکور در هر مورد دیگری که خطر تجاوز در قصاص عضو یا منافع وجود داشته باشد نیز جاری است. ماده 402- اگر شخصی یک چشم کسی را درآورد یا کور کند، قصاص می شود، گرچه مرتکب بیش از یک چشم نداشته باشد و دیه ای به وی پرداخت نمی شود. این حکم در مورد همه اعضای زوج بدن جاری است. ماده
403- اگر شخصی که دارای دو چشم است، چشم کسی را که فقط یک چشم دارد،
درآورد یا آن را کور کند، مجنیٌ علیه می تواند یک چشم مرتکب را قصاص کند و
نصف دیه کامل را هم دریافت دارد یا از قصاص یک چشم مرتکب منصرف شود و دیه
کامل بگیرد مگر اینکه مجنیٌ علیه یک چشم خود را قبلاً در اثر قصاص یا
جنایتی که استحقاق دیه آن را داشته است، از دست داده باشد، که در این صورت
می تواند یک چشم مرتکب را قصاص کند و یا با رضایت مرتکب، نصف دیه کامل را
دریافت نماید. ماده 406- پلک دارای مژه، در برابر پلک بدون مژه قطع نمی شود لکن پلک چشم بینا در برابر پلک چشم نابینا قصاص می شود. ماده 407- قطع لاله گوش که موجب زوال شنوایی یا قطع بینی که موجب زوال بویایی شود، دو جنایت محسوب می شود. ماده 408- قطع بینی یا گوش، موجب قصاص است گرچه حسب مورد حس بویایی و شنوایی نداشته باشند. ماده 409- قطع زبان یا لب، موجب قصاص است و باید مقدار و محل آنها رعایت شود. ماده 411- زبان گویا در برابر زبان کودکی که هنوز به حد سخن گفتن نرسیده است، قصاص می شود مگر آنکه لال بودن کودک ثابت شود. ماده 412- اگر کسی دندان دیگری را بشکند یا بکند به قصاص محکوم می شود و در قصاص آن، رعایت تساوی در محل دندان، لازم است. ماده 413- اگر دندان کسی توسط دیگری کنده شود، چنانچه تا زمان قصاص، دندان سالمی به جای آن بروید، مرتکب قصاص نمی شود و به تعزیر مقرر در کتاب پنجم «تعزیرات» و ارش جراحت و مدتی که مجنیٌ علیه بدون دندان بوده است محکوم می شود. اگر دندان جدید معیوب باشد، مرتکب افزون بر محکومیت های مذکور، به پرداخت ارش عیب نیز محکوم می شود. اگر مجنیٌ علیه کودک باشد، صدور حکم به مدت متعارف برای روییدن دندان به تأخیر میافتد و در صورت رویش دندان یک صدم دیه پرداخت می شود. اگر مجنیٌ علیه دراین مدت فوت کند، مرتکب افزون بر تعزیر مذکور، به پرداخت دیه محکوم می شود.
ماده 415- اگر دندان مجنی ٌعلیه پس از اجرای قصاص یا گرفتن دیه بروید، چیزی بر عهده مجنی ٌعلیه نیست و اگر گرفتن دیه به جهت عدم امکان قصاص بوده باشد دیه نیز بازگردانده نمی شود. ماده 416- اگر دندان مرتکب، پس از اجرای قصاص بروید، مجنیٌ علیه حق قصاص دوباره آن را ندارد. بخش چهارم- اجرای قصاص ماده 418- استیذان از مقام رهبری در اجرای قصاص، برای نظارت بر صحت اجراء و رعایت حقوق صاحب حق قصاص و اطراف دیگر دعوی است و نباید مراسم استیذان، مانع از امکان استیفای قصاص توسط صاحب حق قصاص و محروم شدن او از حق خود شود. ماده 419- اجرای قصاص و مباشرت در آن، حسب مورد، حق ولی دم و مجنیٌ علیه است که در صورت مرگ آنان، این حق به ورثه ایشان منتقل می شود و باید پس از استیذان از مقام رهبری از طریق واحد اجرای احکام کیفری مربوط انجام گیرد. ماده 420- اگر صاحب حق قصاص، بر خلاف مقررات اقدام به قصاص کند به تعزیر مقرر در کتاب پنجم «تعزیرات» محکوم می شود. ماده 421- هیچ کس غیر از مجنیٌ علیه یا ولی او حق قصاص مرتکب را ندارد و اگر کسی بدون اذن آنان او را قصاص کند، مستحق قصاص است. ماده 422- در هر حق قصاصی هریک از صاحبان آن به طور مستقل حق قصاص دارند لکن هیچ یک از آنان در مقام استیفای نباید حق دیگران را از بین ببرد و در صورتی که بدون اذن و موافقت دیگر افراد خواهان قصاص، مبادرت به استیفای قصاص کند، ضامن سهم دیه دیگران است. ماده 423- در هر حق قصاصی اگر بعضی از صاحبان آن، خواهان دیه باشند یا از قصاص مرتکب گذشت کرده باشند، کسی که خواهان قصاص است باید نخست سهم دیه دیگران را در صورت گذشت آنان به مرتکب و در صورت درخواست دیه به خود آنان بپردازد. ماده 424- در هر حق قصاصی اگر بعضی از صاحبان آن، غائب باشند و مدت غیبت آنان کوتاه باشد صدور حکم تا آمدن غائب به تعویق می افتد و اگر غیبت طولانی باشد و یا امیدی به بازگشتن آنان نباشد مقام رهبری به عنوان ولی غایب به جای آنان تصمیم می گیرد و چنانچه زمان بازگشت معلوم نباشد مقام رهبری برای آنها پس از گذشت زمان کوتاه و قبل از طولانی شدن زمان غیبت اتخاذ تصمیم می نماید، کسانی که حاضرند، می توانند پس از تأمین سهم غائبان در دادگاه، قصاص کنند و اگر حاضران، گذشت کنند یا با او مصالحه نمایند، حق قصاص غایبان محفوظ است و اگر آنان پس از حاضر شدن، خواهان قصاص باشند، باید نخست سهم دیه کسانی را که گذشت نموده اند یا با مرتکب مصالحه کرده اند به مرتکب بپردازند و سپس قصاص کنند. ماده 425- اگر مرتکب عمداً جنایتی بر دیگری وارد کند و دیه جنایت وارد شده بر مجنی ٌعلیه بیش از دیه آن در مرتکب باشد مانند آنکه زن مسلمانی مرد مسلمانی را به قتل برساند صاحب حق قصاص نمی تواند افزون بر قصاص، تفاوت دیه را نیز مطالبه کند. ماده 426- در موارد ثبوت حق قصاص، اگر دیه جنایت وارده بر مجنیٌ علیه کمتر از دیه آن در مرتکب باشد، صاحب حق قصاص در صورتی می تواند قصاص را اجراء کند که نخست فاضل دیه را به او بپردازد و بدون پرداخت آن اجرای قصاص جایز نیست و در صورت مخالفت و اقدام به قصاص، افزون بر الزام به پرداخت فاضل دیه، به مجازات مقرر در کتاب پنجم «تعزیرات» محکوم می شود. ماده 427- در مواردی که صاحب حق قصاص برای اجرای قصاص باید بخشی از دیه را به دیگر صاحبان حق قصاص بپردازد، پرداخت آن باید پیش از قصاص صورت گیرد و در صورت تخلف صاحب حق قصاص از این امر، افزون بر پرداخت دیه مذکور به مجازات مقرردرکتاب پنجم «تعزیرات» محکوم می شود. ماده 428- در مواردی که جنایت، نظم و امنیت عمومی را بر هم زند یا احساسات عمومی را جریحه دار کند و مصلحت در اجرای قصاص باشد لکن خواهان قصاص تمکن از پرداخت فاضل دیه یا سهم دیگر صاحبان حق قصاص را نداشته باشد، با درخواست دادستان و تأیید رئیس قوه قضاییه، مقدار مذکور از بیت المال پرداخت می شود. ماده 429- در مواردی که محکوم به قصاص، در زندان است و صاحب حق قصاص، بدون عذر موجه یا به علت ناتوانی در پرداخت فاضل دیه یا به جهت انتظار برای بلوغ یا افاقه ولی دم یا مجنیٌ علیه، مرتکب را در وضعیت نامعین رها نماید، با شکایت محکومٌ علیه از این امر، دادگاه صادرکننده حکم، مدت مناسبی را مشخص و به صاحب حق قصاص اعلام می کند تا ظرف مهلت مقرر نسبت به گذشت، مصالحه یا اجرای قصاص اقدام کند. در صورت عدم اقدام او در این مدت، دادگاه می تواند پس از تعیین تعزیر بر اساس کتاب پنجم «تعزیرات» و گذشتن مدت زمان آن با أخذ وثیقه مناسب و تأیید رئیس حوزه قضایی و رئیس کل دادگستری استان تا تعیین تکلیف از سوی صاحب حق قصاص، مرتکب را آزاد کند. ماده 430- در موارد لزوم پرداخت فاضل دیه اگر مقتول یا صاحب حق قصاص، طلبی از مرتکب داشته باشد، طلب مذکور با رضایت صاحب آن، هرچند بدون رضایت مرتکب، به عنوان فاضل دیه، قابل محاسبه است. ماده 431- فاضل دیه یا سهم پرداختی شرکا از دیه جنایت، متعلق به قصاص شونده است و او می تواند آن را به صاحب حق قصاص یا شرکای خود ببخشد و یا هر نوع تصرف مالکانه دیگری در آن انجام دهد لکن اگر آن را دریافت کرده باشد و قصاص صورت نگیرد، باید آن را برگرداند. ماده 432- هرگاه مجنیٌ علیه پیش از استیفای حق قصاص، فوت کند و ترکه او برای ادای دیون او کافی نباشد، صاحب حق قصاص، بدون اداء یا تضمین آن دیون، حق استیفای قصاص را دارد لکن حق گذشت مجانی، بدون اداء یا تضمین دیون را ندارد و اگر به هر علت، قصاص به دیه تبدیل شود، باید در ادای دیون مذکور صرف شود. این حکم در مورد ترکه مقتول نیز جاری است. ماده 433- اگر مجنیٌ علیه یا همه اولیای دم، پیش از قصاص یا در حین اجرای آن از قصاص مرتکب گذشت کنند، قصاص متوقف می شود و آنان ضامن خساراتی که در حین اجرای قصاص به مرتکب رسیده است، نمی باشند و اگر برخی از آنان گذشت نمایند یا مصالحه کنند، خواهان قصاص باید پیش از اجرای قصاص، سهم آنها را حسب مورد به آنان یا مرتکب بپردازد. ماده 434- هرگاه کسی فردی را که مرتکب جنایت عمدی شده است فراری دهد به تحویل وی الزام می شود. اگر در موارد قتل و جنایت بر عضو که منجر به قطع یا نقص عضو یا از بین رفتن یکی از منافع آن شده است، بازداشت فراری دهنده مؤثر در حضور مرتکب یا الزام فراری دهنده به احضار مرتکب باشد، دادگاه باید با درخواست صاحب حق قصاص تا زمان دستگیری مرتکب، فراری دهنده را بازداشت کند. اگر مرتکب پیش از دستگیری بمیرد یا دستگیری وی متعذر شود یا صاحب حق قصاص رضایت دهد، فراری دهنده آزاد می شود و صاحب حق قصاص در همه موارد قصاص نفس و عضو، می تواند در صورت فوت مرتکب یا تعذر دستگیری او، دیه را از اموال وی یا فراری دهنده بگیرد. فراری دهنده می تواند پس از پرداخت دیه برای دریافت آن به مرتکب رجوع کند. ماده 435- هرگاه در جنایت عمدی، به علت مرگ یا فرار، دسترسی به مرتکب ممکن نباشد با درخواست صاحب حق، دیه جنایت از اموال مرتکب پرداخت می شود و درصورتی که مرتکب مالی نداشته باشد در خصوص قتل عمد، ولی دم می تواند دیه را از عاقله بگیرد و درصورت نبود عاقله یا عدم دسترسی به آنها یا عدم تمکن آنها ، دیه از بیت المال پرداخت می شود و در غیر قتل، دیه بر بیت المال خواهد بود. چنانچه پس از أخذ دیه، دسترسی به مرتکب جنایت اعم از قتل و غیر قتل، ممکن شود در صورتی که أخذ دیه به جهت گذشت از قصاص نباشد، حق قصاص حسب مورد برای ولی دم یا مجنیٌ علیه محفوظ است، لکن باید قبل از قصاص، دیه گرفته شده را برگرداند. فصل دوم- اجرای قصاص نفس ماده 437- زن حامله، که محکوم به قصاص نفس است، نباید پیش از وضع حمل قصاص شود. اگر پس از وضع حمل نیز بیم تلف طفل باشد، تا زمانی که حیات طفل محفوظ بماند، قصاص به تأخیر می افتد. ماده 438- اگر پس از اجرای قصاص نفس، قاتل زنده بماند، حق قصاص برای ولی دم محفوظ است لکن اگر وی را به گونه ای که جایز نیست، قصاص کرده باشد، در صورتی که قاتل آسیب ببیند مشروط به شرایط قصاص عضو از جمله عدم خوف تلف ولی دم، قاتل حق قصاص عضو او را دارد و حق قصاص نفس نیز برای ولی دم باقی است ولی قبل از اجرای قصاص نفس، قاتل باید حق خود را استیفاء، مصالحه یا گذشت کند لکن اگر ولی دم نخواهد دوباره قصاص کند، قاتل حق قصاص او را ندارد. اگر قاتل برای فرار از قصاص نفس حاضر به گذشت، مصالحه و استیفای حق خود نشود با شکایت ولی دم از این امر، دادگاه مدت مناسبی را مشخص و به قاتل اعلام می کند تا ظرف مهلت مقرر به گذشت، مصالحه یا مطالبه قصاص عضو اقدام کند. در صورت عدم اقدام او در این مدت، ولی دم به تعزیر مقرر در قانون محکوم می شود و با مطالبه او قصاص نفس اجراء می گردد و حق قصاص عضو برای ورثه جانی، محفوظ است. فصل سوم- اجرای قصاص عضو ماده 440- قصاص عضو را می توان فوراً اجراء کرد لکن اگر علم به سرایت وجود نداشته باشد و قصاص اجراء شود و پس از آن، جنایت سرایت کند و سرایت پدید آمده، عمدی محسوب شود، مرتکب حسب مورد، به قصاص نفس یا عضو محکوم می شود لکن پیش از اجرای قصاص نفس ولی دم باید، دیه جنایتی را که به عنوان قصاص عضو بر مرتکب وارد شده است به او بپردازد و اگر سرایت پدید آمده، غیرعمدی محسوب شود، مرتکب به دیه جنایتی که به وسیله سرایت، پدیدآمده است، محکوم می شود و دیه مقداری که قصاص شده است کسر نمی شود. ماده 441- برای رعایت تساوی قصاص عضو با جنایت، باید حدود جراحت کاملاً اندازه گیری شود و هر چیزی که مانع از استیفای قصاص یا موجب ازدیاد آن باشد، برطرف گردد. ماده 442- اگر مرتکب به سبب حرکت یا غیرآن، موجب شود که قصاص بیش از جنایت انجام شود، قصاص کننده ضامن نیست و اگر قصاص کننده یا فرد دیگری موجب زیاده باشد حسب مورد به قصاص یا دیه محکوم می شود. ماده 443- اگر زن حامله، محکوم به قصاص عضو باشد و در اجرای قصاص، پیش یا پس از وضع حمل، بیم تلف یا آسیب بر طفل باشد، قصاص تا زمانی که بیم مذکور بر طرف شود به تأخیر می افتد. ماده 444- قصاص کردن مرتکب در جنایت بر عضو، بدون بیهوش کردن وی یا بیحس کردن عضو او، حق مجنیٌ علیه است مگر اینکه جنایت درحال بیهوشی یا بیحسی عضو مجنیٌ علیه اتفاق افتاده باشد. ماده 445- مداوا و بیهوش کردن مرتکب و بیحس کردن عضو او پس از اجرای قصاص جایز است. ماده 446- اگر شخصی همه یا مقداری از عضو دیگری را قطع کند و مجنیٌ علیه قسمت جدا شده را پیوند بزند، قصاص ساقط نمی شود. ماده 447- در کلیه مواردی که در این کتاب به کتاب پنجم «تعزیرات» ارجاع داده شده است، در خصوص قتل عمدی مطابق ماده (612) آن قانون و در سایر جنایات عمدی مطابق ماده (614) و تبصره آن عمل می شود. فصل اول - تعریف دیه و موارد آن ماده 449- ارش، دیه غیرمقدر است که میزان آن در شرع تعیین نشده است و دادگاه با لحاظ نوع و کیفیت جنایت و تأثیر آن بر سلامت مجنیٌ علیه و میزان خسارت وارده با در نظر گرفتن دیه مقدر و با جلب نظر کارشناس میزان آن را تعیین می کند. مقررات دیه مقدر در مورد ارش نیز جریان دارد مگر اینکه در این قانون ترتیب دیگری مقرر شود. ماده 450- در جنایت شبه عمدی، خطای محض و جنایت عمدی که قصاص در آن جایز یا ممکن نیست، در صورت درخواست مجنیٌ علیه یا ولی دم دیه پرداخت می شود مگر به نحو دیگری مصالحه شود. ماده 451- در صورتی که قاتل از ورثه مقتول باشد چنانچه قتل عمدی باشد از اموال و دیه مقتول و در صورتی که خطای محض یا شبه عمدی باشد از دیه وی ارث نمیبرد. در موارد فقدان وارث دیگر، مقام رهبری وارث است. فصل دوم ـ ضمان دیه ماده 453- هرگاه دو یا چند نفر به نحو اشتراک مرتکب جنایت موجب دیه گردند، حسب مورد هریک از شرکا یا عاقله آنها به طور مساوی مکلف به پرداخت دیه است. فصل سوم ـ راه های اثبات دیه ماده 455- قتل عمدی موجب دیه، بهشرح مقرر در باب قصاص با قسم پنجاه مرد و قتل غیرعمدی با قسم بیست و پنج مرد، تنها درصورت حصول لوث و فقدان ادله دیگر غیر از سوگند منکر، اثبات می شود. ماده 456- در جنایت بر
اعضاء و منافع اعم از عمدی و غیرعمدی درصورت لوث و فقدان ادله دیگر غیر از
سوگند منکر، مجنیٌ علیه می تواند با اقامه قسامه به شرح زیر، جنایت مورد
ادعاء را اثبات و دیه آن را مطالبه کند. لکن حق قصاص با آن ثابت نمی شود. ماده 457- اگر مدعی به ترتیب فوق، اقامه قسامه نکند، می تواند از مدعی علیه، مطالبه قسامه کند و در این صورت مدعی علیه با قسامه تبرئه می شود. ماده 458- مقررات سوگند در قسامه همان مقررات کتاب قصاص است. ماده 459- هرگاه در اثر جنایت واقع شده مجنیٌ علیه یا ولی او مدعی زوال یا نقصان منفعت عضو شود در صورت لوث و عدم دسترسی به کارشناس مورد وثوق و عدم امکان آزمایش و اختبار موجب علم، ادعای مجنیٌ علیه یا ولی او با قسامه به ترتیبی که ذکر شد، اثبات می شود. ماده 460- در اختلاف میان مرتکب و مجنیٌ علیه یا ولی او نسبت به بازگشت تمام یا بخشی از منفعت زائل شده یا نقصان یافته، درصورت فقدان دلیل اثباتی، قول مجنیٌ علیه یا ولی او با سوگند مقدم است و نوبت به اجرای قسامه نمی رسد. ماده 461- هرگاه مجنیٌ علیه در ایامی که کارشناس مورد وثوق برای بازگشت منفعت زائل شده تعیین نموده است فوت نماید و مرتکب، مدعی بازگشت منفعت قبل از وفات بوده و اولیای میت، منکر آن باشند، در صورتی که مرتکب نتواند ادعای خود را ثابت کند، قول اولیاء با سوگند مقدم است و نوبت به اجرای قسامه نمی رسد و چنانچه تنها برخی از اولیاء سوگند بخورند، دیه نسبت به سهم آنان ثابت می شود. فصل چهارم ـ مسؤول پرداخت دیه ماده
463-در جنایت خطای محض در صورتی که جنایت با بینه یا قسامه یا علم قاضی
ثابت شود، پرداخت دیه برعهده عاقله است و اگر با اقرار مرتکب یا نکول او از
سوگند یا قسامه ثابت شد برعهده خود او است. ماده 464- در موارد ثبوت اصل جنایت با شهادت، علم قاضی یا قسامه، اگر مرتکب مدعی خطایی بودن آن گردد و عاقله خطاء بودن جنایت را انکار نماید، قول عاقله با سوگند پذیرفته می شود و دیه بر عهده مرتکب است و چنانچه عاقله از اتیان قسم نکول کند با قسم مدعی، عاقله مکلف به پرداخت دیه است. تبصره ـ در صورتی که برخی از افراد عاقله سوگند یاد نمایند از پرداخت دیه معاف می شوند و سهم آنها به وسیله مرتکب پرداخت می گردد. ماده 465- عاقله، مکلف به پرداخت دیه جنایت هایی که شخص بر خود وارد می سازد نیست. ماده 466- عاقله، تنها مکلف به پرداخت دیه خطای محض است، لیکن ضامن اتلاف مالی که به طور خطایی تلف شده است نمی باشد. ماده 467- عاقله، مکلف به پرداخت دیه جنایت های کمتر از موضحه نیست، هرچند مرتکب، نابالغ یا مجنون باشد. ماده 468- عاقله عبارت از پدر، پسر و بستگان ذکور نسبی پدری و مادری یا پدری به ترتیب طبقات ارث است. همه کسانی که در زمان فوت میتوانند ارث ببرند به صورت مساوی مکلف به پرداخت دیه می باشند. ماده 469- عاقله در صورتی مسؤول است که علاوه بر داشتن نسب مشروع، عاقل، بالغ و در مواعد پرداخت اقساط دیه، تمکن مالی داشته باشد. ماده 470- در صورتی که مرتکب، دارای عاقله نباشد، یا عاقله او به دلیل عدم تمکن مالی نتواند دیه را در مهلت مقرر بپردازد، دیه توسط مرتکب و در صورت عدم تمکن از بیت المال پرداخت می شود. در این مورد فرقی میان دیه نفس و غیر آن نیست. ماده 471- هرگاه فرد ایرانی از اقلیت های دینی شناخته شده در قانون اساسی که در ایران زندگی می کند، مرتکب جنایت خطای محض گردد، شخصاً عهده دار پرداخت دیه است لکن در صورتی که توان پرداخت دیه را نداشته باشد، به او مهلت مناسب داده می شود و اگر با مهلت مناسب نیز قادر به پرداخت نباشد، معادل دیه توسط دولت پرداخت می شود. ماده 472- در مواردی که اصل جنایت ثابت شود لکن نوع آن اثبات نشود دیه ثابت و پرداخت آن برعهده مرتکب است. ماده
473- هرگاه مأموری در اجرای وظایف قانونی، عملی را مطابق مقررات انجام دهد
و همان عمل موجب فوت یا صدمه بدنی کسی شود، دیه برعهده بیت المال است. ماده 474- در جنایت شبه عمدی درصورتی که به دلیل مرگ یا فرار به مرتکب دسترسی نباشد، دیه از مال او گرفته می شود و درصورتی که مال او کفایت نکند از بیت المال پرداخت می شود. ماده 475- در جنایت خطای محض در مواردی که پرداخت دیه بر عهده مرتکب است اگر به علت مرگ یا فرار، دسترسی به او ممکن نباشد دیه جنایت از اموال او پرداخت می شود و در صورتی که مرتکب مالی نداشته باشد دیه از بیت المال پرداخت می شود. ماده 476- در صورت فوت مرتکب در مواردی که خود وی مسؤول پرداخت دیه می باشد، دیه تابع احکام سایر دیون متوفی است. ماده
477- در موارد علم اجمالی به ارتکاب جنایت، توسط یک نفر از دو یا چند نفر
معین، درصورت وجود لوث بر برخی از اطراف علم اجمالی، طبق مواد قسامه در این
باب عمل می شود و در صورت عدم وجود لوث، صاحب حق می تواند از متهمان
مطالبه سوگند کند که اگر همگی سوگند یاد کنند در خصوص قتل دیه از بیت المال
پرداخت می شود و در غیر قتل، دیه به نسبت مساوی از متهمان دریافت می شود. ماده 478- هرگاه همه یا برخی از اطراف علم اجمالی، از اتیان سوگند یا اقامه قسامه امتناع کنند دیه به طور مساوی بر عهده امتناع کنندگان ثابت می شود و در صورتی که امتناع کننده یکی باشد به تنهایی عهده دار پرداخت دیه خواهد بود. در حکم فوق تفاوتی میان قتل و غیر آن نیست. ماده 479- هرگاه کسی در اثر رفتار عدهای کشته یا مصدوم شود و جنایت، مستند به برخی از رفتارها باشد و مرتکب هر رفتار مشخص نباشد، همه آنها باید دیه نفس یا دیه صدمات را به طور مساوی بپردازند. ماده 480- در موارد تحقق لوث و امکان اثبات جنایت، علیه شخصی معین از اطراف علم اجمالی با قسامه، طبق مقررات قسامه عمل می شود. ماده 481- هرگاه مجنیٌ علیه یا اولیای دم ادعاء کنند که مرتکب شخصی نامعین از دو یا چند نفر معین است، در صورت تحقق لوث، مدعی می تواند اقامه قسامه نماید. با اجرای قسامه بر مجرم بودن یکی از آنها، مرتکب به علم اجمالی مشخص می شود و مفاد مواد فوق اجراء می گردد. ماده 482- در موارد علم اجمالی به انتساب جنایت به یکی از دو یا چند نفر و عدم امکان تعیین مرتکب، چنانچه جنایت، عمدی باشد قصاص ساقط و حکم به پرداخت دیه می شود. ماده 483- هرگاه کسی اقرار به جنایت موجب دیه کند سپس شخص دیگری اقرار کند که مرتکب همان جنایت شده است و علم تفصیلی به کذب یکی از دو اقرار نباشد مدعی مخیر است فقط از یکی از آن دو مطالبه دیه کند. ماده 484-در موارد وقوع قتل و عدم شناسایی قاتل که با تحقق لوث نوبت به قسامه مدعی علیه برسد و او اقامه قسامه کند، دیه از بیت المال پرداخت می شود و در غیر موارد لوث چنانچه نوبت به سوگند متهم برسد و طبق مقررات بر عدم انجام قتل سوگند بخورد دیه از بیت المال پرداخت می شود. ماده 485-
هرگاه محکوم به قصاص عضو یا تعزیر یا حد غیرمستوجب سلب حیات در اثر اجرای
مجازات کشته شود یا صدمه ای بیش از مجازات مورد حکم به او وارد شود، چنانچه
قتل یا صدمه، عمدی یا مستند به تقصیر باشد، مجری حکم، حسب مورد به قصاص یا
دیه محکوم می شود. در غیر این صورت در مورد قصاص و حد، ضمان منتفی است و
در تعزیرات، دیه از بیت المال پرداخت می شود. ماده 486- هرگاه پس از اجرای حکم قصاص، حد یا تعزیر که موجب قتل، یا صدمه بدنی شده است پرونده در دادگاه صالح طبق مقررات آیین دادرسی، رسیدگی مجدد شده و عدم صحت آن حکم ثابت شود، دادگاه رسیدگی کننده مجدد، حکم پرداخت دیه از بیت المال را صادر و پرونده را با ذکر مستندات، جهت رسیدگی به مرجع قضایی مربوط ارسال می نماید تا طبق مقررات رسیدگی شود. در صورت ثبوت عمد یا تقصیر از طرف قاضی صادرکننده حکم قطعی، وی ضامن است و به حکم مرجع مذکور، حسب مورد به قصاص یا تعزیر مقرر در کتاب پنجم «تعزیرات» و بازگرداندن دیه به بیت المال محکوم می شود. ماده 487- اگر شخصی به قتل برسد و قاتل شناخته نشود یا بر اثر ازدحام کشته شود دیه از بیت المال پرداخت می گردد. فصل پنجم ـ مهلت پرداخت دیه ماده 489- در جنایت خطای محض، پرداخت کننده باید ظرف هر سال، یک سوم دیه و در شبه عمدی، ظرف هر سال نصف دیه را بپردازد. ماده 490- درصورتی که پرداخت کننده بخواهد هر یک از انواع دیه را پرداخت نماید و یا پرداخت دیه به صورت اقساطی باشد، معیار، قیمت زمان پرداخت است مگر آنکه بر یک مبلغ قطعی توافق شده باشد. ماده 491- در مواردی که بین مرتکب جنایت عمدی و اولیای دم یا مجنیٌ علیه بر گرفتن دیه توافق شود لکن مهلت پرداخت آن مشخص نگردد، دیه باید ظرف یک سال از حین تراضی پرداخت گردد. فصل ششم ـ موجبات ضمان ماده 494- مباشرت آن است که جنایت مستقیماً توسط خود مرتکب واقع شود. ماده
495- هرگاه پزشک در معالجاتی که انجام می دهد موجب تلف یا صدمه بدنی گردد،
ضامن دیه است مگر آنکه عمل او مطابق مقررات پزشکی و موازین فنی باشد یا
این که قبل از معالجه برائت گرفته باشد و مرتکب تقصیری هم نشود و چنانچه
أخذ برائت از مریض به دلیل نابالغ یا مجنون بودن او، معتبر نباشد و یا
تحصیل برائت از او به دلیل بیهوشی و مانند آن ممکن نگردد، برائت از ولی
مریض تحصیل می شود. ماده 496- پزشک در معالجاتی که دستور انجام
آن را به مریض یا پرستار و مانند آن صادر می نماید، در صورت تلف یا صدمه
بدنی ضامن است مگر آنکه مطابق ماده (495) این قانون عمل نماید. ماده 497- در موارد ضروری که تحصیل برائت ممکن نباشد و پزشک برای نجات مریض، طبق مقررات اقدام به معالجه نماید، کسی ضامن تلف یا صدمات وارده نیست. ماده 498- هرگاه شیئی که توسط انسان یا وسیله نقلیه حمل می گردد به نحوی از انحاء موجب جنایت گردد حمل کننده ضامن دیه است. ماده 499- هرگاه کسی دیگری را بترساند و آن شخص در اثر ترس بی اختیار فرار کند یا بدون اختیار حرکتی از او سر بزند که موجب ایراد صدمه بر خودش یا دیگری گردد، ترساننده حسب تعاریف جنایات عمدی و غیرعمدی مسؤول است. ماده 500- در مواردی که جنایت یا هر نوع خسارت دیگر مستند به رفتار کسی نباشد، مانند اینکه در اثر علل قهری واقع شود، ضمان منتفی است. ماده 501- هرگاه کسی به روی شخصی سلاح بکشد یا حیوانی مانند سگ را به سوی او برانگیزد یا هر کار دیگری که موجب هراس او می گردد مانند فریاد کشیدن یا انفجار صوتی انجام دهد و بر اثر این ارعاب، شخص بمیرد یا مصدوم گردد حسب مورد بر اساس تعاریف انواع جنایات به قصاص یا دیه محکوم می شود. ماده 502- هرگاه کسی خود را از جای بلندی پرت کند و بر روی شخصی بیافتد و سبب جنایت شود بر اساس تعاریف انواع جنایت حسب مورد به قصاص یا دیه محکوم می شود لکن اگر فعلی از او سر نزند و به علل قهری همچون طوفان و زلزله پرت شود و به دیگری بخورد و صدمه به او وارد کند، کسی ضامن نیست. ماده 503- هرگاه کسی دیگری را به روی شخص ثالثی پرت کند و شخص ثالث یا شخص پرت شده بمیرد یا مصدوم گردد درصورتی که مشمول تعریف جنایت عمدی نگردد، جنایت شبه عمدی است. ماده 504- هرگاه راننده ای که با داشتن مهارت و
سرعت مجاز و مطمئن و رعایت سایر مقررات در حال حرکت است در حالی که قادر
به کنترل وسیله نباشد و به کسی که حضورش در آن محل مجاز نیست، بدون تقصیر
برخورد نماید، ضمان منتفی و در غیر این صورت راننده ضامن است. ماده 505- هرگاه هنگام رانندگی به سبب حوادثی مانند واژگون شدن خودرو و یا برخورد آن با موانع، سرنشینان خودرو مصدوم یا تلف شوند در صورتی که سبب حادثه، علل قهری همچون زلزله و سیل نبوده و مستند به راننده باشد، راننده ضامن دیه است. چنانچه وقوع حادثه مستند به شخص حقوقی یا حقیقی دیگری باشد آن شخص ضامن است. ماده 506- تسبیب در جنایت آن است که کسی سبب تلف شدن یا مصدومیت دیگری را فراهم کند و خود مستقیماً مرتکب جنایت نشود به طوری که در صورت فقدان رفتار او جنایت حاصل نمیشد مانند آنکه چاهی بکند و کسی در آن بیفتد و آسیب ببیند. ماده 507- هرگاه شخصی
در معابر و اماکن عمومی یا ملک دیگری بدون اذن مالک، گودالی حفر کند یا چیز
لغزنده ای در آن قرار دهد و یا هر عملی انجام دهد که سبب آسیب دیگری گردد،
ضامن دیه است مگر اینکه فرد آسیب دیده با علم به آن و امکان اجتناب، عمداً
با آن برخورد نماید. ماده 509- هرگاه کسی در معابر یا اماکن عمومی با رعایت مقررات قانونی و نکات ایمنی عملی به مصلحت عابران انجام دهد و اتفاقاً موجب وقوع جنایت یا خسارت گردد، ضامن نیست. ماده 510- هرگاه شخصی با انگیزه احسان و کمک به دیگری رفتاری را که به جهت حفظ مال، جان، عرض یا ناموس او لازم است، انجام دهد و همان عمل موجب صدمه و یا خسارت شود در صورت رعایت مقررات قانونی و نکات ایمنی، ضامن نیست. ماده 511- کسی که در ملک خود یا در مکان یا راهی که توقف در آنجا مجاز است توقف کند یا وسیله نقلیه خود یا هر شیء مجاز دیگری را در آنجا قرار دهد و شخصی با آنها برخورد کند و مصدوم گردد یا فوت کند ضامن نیست و چنانچه خسارتی بر او یا مالش وارد شود، برخوردکننده ضامن است. ماده 512- هرگاه شخصی در محل هایی که توقف در آنها مجاز نیست، توقف نماید یا شیء و یا حیوانی را در این قبیل محل ها مستقر سازد یا چیز لغزندهای در آن قرار دهد و دیگری بدون توجه به آنها در اثر برخورد یا لغزش مصدوم شود یا فوت کند یا خسارت مالی ببیند، شخص متوقف یا کسی که آن شیء یا حیوان را مستقر نموده یا راه را لغزنده کرده است، ضامن دیه و سایر خسارات می باشد مگر آنکه عابر با وسعت راه و محل عمداً با آن برخورد کند که در این صورت نه فقط خسارت به او تعلق نمی گیرد بلکه عهده دار خسارت وارده نیز می شود. ماده 513- هرگاه شخصی
را که شبانه و به طور مشکوکی از محل اقامتش فراخوانده و بیرون برده اند،
مفقود شود، دعوت کننده، ضامن دیه اوست مگر اینکه ثابت کند که دعوت شده زنده
است یا اگر فوت کرده به مرگ عادی یا علل قهری بوده که ارتباطی به او
نداشته است یا اگر کشته شده دیگری او را به قتل رسانده است. این حکم در
مورد کسی که با حیله یا تهدید یا هر طریق دیگری، کسی را برباید و آن شخص
مفقود گردد نیز جاری است. ماده
514- هرگاه در اثر علل قهری مانند سیل و زلزله مانعی به وجود آید و موجب
آسیب گردد، هیچ کس ضامن نیست، گرچه شخص یا اشخاصی تمکن برطرف کردن آنها را
داشته باشند و اگر سیل یا مانند آن، چیزی را به همراه آورد ولکن کسی آن را
جایی نامناسب مانند جای اول یا در جای بدتری قرار دهد که موجب آسیب شود،
عهده دار دیه است و اگر آن را از جای نامناسب بردارد و در جهت مصلحت عابران
در جای مناسب تری قرار دهد ضامن نیست. ماده 515- هرگاه قرار دادن کالا در خارج مغازه یا توقف اتومبیل در مقابل منزل و امثال آن عرف و عادت شده باشد، گذارنده کالا یا متوقف کننده اتومبیل درصورت عدم منع قانونی و عریض بودن معبر و عدم ایجاد مزاحمت برای عابران ضامن زیان های وارده نیست. ماده 516- هرگاه کسی چیزی را در مکانی مانند دیوار یا بالکن ملک خود که قرار دادن اشیاء در آن جایز است، قرار دهد و در اثر حوادث پیشبینی نشده به معبر عام و یا ملک دیگری بیفتد و موجب صدمه یا خسارت شود ضمان منتفی است مگر آنکه آن را طوری گذاشته باشد که نوعاً مستعد صدمه یا خسارت باشد. ماده
517- اگر مالک یا کسی که عهدهدار احداث ملکی است بنایی را به نحو مجاز
بسازد یا بالکن و مانند آن را با رعایت نکات ایمنی و ضوابط فنی که در
استحکام بنا لازم است در محل مجاز احداث کند و اتفاقاً موجب آسیب یا خسارت
گردد، ضامن نیست. ماده 519- هرگاه دیوار یا بنایی که برپایه استوار و
غیرمتمایل احداث شده است در معرض ریزش قرار گیرد یا متمایل به سقوط به سمت
ملک دیگری یا معبر گردد اگر قبل از آنکه مالک تمکن اصلاح یا خراب کردن آن
را پیدا کند ساقط شود و موجب آسیب گردد، ضمان منتفی است مشروط به آنکه به
نحو مقتضی افراد در معرض آسیب را از وجود خطر آگاه کرده باشد. چنانچه مالک
با وجود تمکن از اصلاح یا رفع یا آگاه سازی و جلوگیری از وقوع آسیب، سهل
انگاری نماید، ضامن است. ماده 520- هرگاه شخصی دیوار یا بنای دیگری را بدون اذن او متمایل به سقوط نماید، عهده دار صدمه و خسارت ناشی از سقوط آن است. ماده 521- هرگاه شخصی در ملک خود یا مکان مجاز دیگری، آتشی روشن کند و بداند که به جایی سرایت نمی کند و غالباً نیز سرایت نکند لکن اتفاقاً به جایی دیگر سرایت نماید و موجب خسارت و صدمه گردد ضمان ثابت نیست و در غیر این صورت ضامن است. ماده 522- متصرف هر حیوانی که از احتمال حمله آن
آگاه است باید آن را حفظ نماید و اگر در اثر تقصیر او، حیوان مزبور به
دیگری صدمه وارد سازد، ضامن است. ولی اگر از احتمال حمله حیوان آگاه نبوده و
عدم آگاهی ناشی از تقصیر او نباشد، ضامن نیست. ماده 523- هرگاه شخصی با اذن کسی که حق اذن
دارد، وارد منزل یا محلی که در تصرف اوست، گردد و از ناحیه حیوان یا شیئی
که در آن مکان است صدمه و خسارت ببیند، اذن دهنده ضامن است، خواه آن شیء یا
حیوان قبل از اذن در آن محل بوده یا بعداً در آن قرار گرفته باشد و خواه
اذن دهنده نسبت به آسیب رسانی آن علم داشته باشد خواه نداشته باشد. ماده 524- هرگاه کسی که سوار حیوان است آن را در معابر عمومی یا دیگر محل های غیر مجاز متوقف نماید در مورد تمام خسارت هایی که آن حیوان وارد می کند و مستند به فعل شخص مزبور می باشد ضامن است و چنانچه مهار حیوان در دست دیگری باشد مهارکننده به ترتیب فوق ضامن است. ماده 525- هرگاه شخصی عملی انجام دهد که موجب تحریک یا وحشت حیوان گردد ضامن جنایت هایی است که حیوان در اثر تحریک یا وحشت وارد می کند مگر آنکه عمل مزبور مصداق دفاع مشروع باشد. ماده 526- هرگاه دو یا چند عامل، برخی به مباشرت و بعضی به تسبیب در وقوع جنایتی، تأثیر داشته باشند، عاملی که جنایت مستند به اوست ضامن است و چنانچه جنایت مستند به تمام عوامل باشد به طور مساوی ضامن می باشند مگر تأثیر رفتار مرتکبان متفاوت باشد که در این صورت هریک به میزان تأثیر رفتارشان مسؤول هستند. در صورتی که مباشر در جنایت بی اختیار، جاهل، صغیر غیرممیز یا مجنون و مانند آنها باشد فقط سبب، ضامن است. ماده 527- هرگاه دو نفر بر اثر برخورد بی واسطه با یکدیگر کشته شوند یا آسیب ببینند، چنانچه میزان تأثیر آنها در برخورد، مساوی باشد در مورد جنایت شبه عمدی نصف دیه هر کدام از مال دیگری و در مورد خطای محض نصف دیه هر کدام به وسیله عاقله دیگری پرداخت می شود و اگر تنها یکی از آنها کشته شود یا آسیب ببیند، حسب مورد عاقله یا خود مرتکب، نصف دیه را باید به مجنیٌ علیه یا اولیای دم او بپردازند. ماده 528- هرگاه در اثر برخورد دو وسیله نقلیه زمینی، آبی یا هوایی، راننده یا سرنشینان آنها کشته شوند یا آسیب ببینند درصورت انتساب برخورد به هر دو راننده، هر یک مسؤول نصف دیه راننده مقابل و سرنشینان هر دو وسیله نقلیه است و چنانچه سه وسیله نقلیه با هم برخورد کنند هر یک از رانندگان مسؤول یک سوم دیه راننده های مقابل و سرنشینان هر سه وسیله نقلیه می باشد و به همین صورت در وسایل نقلیه بیشتر، محاسبه می شود و هرگاه یکی از طرفین مقصر باشد به گونه ای که برخورد به او مستند شود، فقط او ضامن است. ماده 529- در کلیه مواردی که تقصیر موجب ضمان مدنی یا کیفری است، دادگاه موظف است استناد نتیجه حاصله به تقصیر مرتکب را احراز نماید. ماده 530- هرگاه برخورد بین دو یا چند نفر یا وسیله نقلیه بر اثر عوامل قهری مانند سیل و طوفان به وجود آید، ضمان منتفی است. ماده 531- در موارد برخورد هرگاه حادثه به یکی از طرفین مستند باشد مثل اینکه حرکت یکی از طرفین به قدری ضعیف باشد که اثری بر آن مترتب نگردد، تنها درباره طرفی که حادثه مستند به او است، ضمان ثابت است. ماده 532- در برخورد دو وسیله نقلیه هرگاه رفتار هر دو یا یکی از آنها مشمول تعریف جنایات عمدی گردد حسب مورد به قصاص یا دیه حکم می شود. ماده 533- هرگاه دو یا چند نفر به نحو شرکت سبب وقوع جنایت یا خسارتی بر دیگری گردند به طوری که آن جنایت یا خسارت به هر دو یا همگی مستند باشد، به طور مساوی ضامن می باشند. ماده 534- هرگاه بر اثر ایجاد مانع یا سببی دو یا چند نفر یا وسیله نقلیه با هم برخورد کنند و به علت برخورد آسیب ببینند و یا کشته شوند، مسبب ضامن است. ماده 535- هرگاه دو یا چند نفر با انجام عمل غیرمجاز در وقوع جنایتی به نحو سبب و به صورت طولی دخالت داشته باشند کسی که تأثیر کار او در وقوع جنایت قبل از تأثیر سبب یا اسباب دیگر باشد، ضامن است مانند آنکه یکی از آنان گودالی حفر کند و دیگری سنگی در کنار آن قرار دهد و عابری به سبب برخورد با سنگ به گودال بیفتد که در این صورت، کسی که سنگ را گذاشته، ضامن است مگر آنکه همه قصد ارتکاب جنایت را داشته باشند که در این صورت شرکت در جرم محسوب می شود. ماده 536- هرگاه در مورد ماده (535) این قانون عمل یکی از دو نفر غیرمجاز و عمل دیگری مجاز باشد مانند آنکه شخصی وسیله یا چیزی را در کنار معبر عمومی که مجاز است، قرار دهد و دیگری کنار آن چاهی حفر کند که مجاز نیست، شخصی که عملش غیرمجاز بوده، ضامن است. اگر عمل شخصی پس از عمل نفر اول و با توجه به اینکه ایجاد آن سبب در کنار سبب اول موجب صدمه زدن به دیگران می شود انجام گرفته باشد، نفر دوم ضامن است. ماده 537- در کلیه موارد مذکور در این فصل هرگاه جنایت منحصراً مستند به عمد و یا تقصیر مجنیٌ علیه باشد ضمان ثابت نیست. در مواردی که اصل جنایت مستند به عمد یا تقصیر مرتکب باشد لکن سرایت آن مستند به عمد یا تقصیر مجنیٌ علیه باشد مرتکب نسبت به مورد سرایت ضامن نیست. فصل هفتم ـ تداخل و تعدد دیات ماده
539- هرگاه مجنیٌ علیه در اثر سرایت صدمه یا صدمات غیرعمدی فوت نماید یا
عضوی از اعضای او قطع شود یا آسیب بزرگتری ببیند به ترتیب ذیل دیه تعیین می
شود: ماده 540- هرگاه صدمه وارده عمدی باشد و نوعاً کشنده یا موجب قطع عضو یا آسیب بیشتر نباشد لکن اتفاقاً سرایت کند، علاوه بر حق قصاص یا دیه، نسبت به جنایت عمدی کمتر، حسب مورد دیه جنایت بیشتر نیز باید پرداخت شود مانند اینکه شخصی عمداً انگشت دیگری را قطع کند و اتفاقاً این قطع سرایت کند و موجب فوت مجنیٌ علیه یا قطع دست او گردد، علاوه بر حق قصاص یا دیه انگشت، حسب مورد دیه نفس یا دیه دست مجنیٌ علیه نیز باید پرداخت شود. ماده 541- هرگاه در اثر یک ضربه یا هر رفتار دیگر، آسیب های متعدد در اعضای بدن به وجود آید چنانچه هریک از آنها در اعضای مختلف باشد یا همه در یک عضو بوده ولی نوع هر آسیبی غیر از نوع دیگری باشد و یا از یک نوع بوده ولکن در دو یا چند محل جداگانه از یک عضو باشد، هر آسیب دیه جداگانه دارد. ماده 542- هرگاه در اثر رفتارهای متعدد، آسیب های متعدد ایجاد شود هر آسیبی دیه جداگانه دارد. ماده 543- درصورت وجود مجموع شرایط چهارگانه ذیل، دیه آسیب های متعدد تداخل می کند و تنها دیه یک آسیب ثابت می شود: ماده 544- هرگاه در اثر یک یا چند رفتار، منافع متعدد زائل یا ناقص شود مانند اینکه در اثر ضربه به سر، بینایی، شنوایی و عقل کسی از بین برود یا کم شود، هریک دیه جداگانه دارد. ماده 545- هرگاه منفعتی قائم به عضوی باشد در جنایت بر آن عضو که منجر به زوال یا اختلال منفعت گردد تنها دیه بیشتر ثابت می شود ولی اگر منفعت قائم به آن عضو نبوده و میان از بین رفتن عضو و زوال منفعت ملازمه نباشد، اگرچه وجود آن عضو در تقویت و تسهیل منفعت مؤثر باشد، مانند لاله گوش و بینی که در تقویت شنوایی و بویایی مؤثرند و به سبب قطع لاله گوش یا بینی، شنوایی یا بویایی نیز زائل یا ناقص گردد، هرکدام دیه جداگانه دارد. ماده 546- چنانچه به سبب ایراد ضربه یا جراحت، صدمه بزرگتری به وجود آید مانند اینکه با شکستن سر، عقل زائل شود، هرگاه آن جراحت علت و سبب زوال یا نقصان منفعت باشد اگر با یک ضربه یا جراحت واقع شده باشد دیه ضربه یا جراحت در دیه بیشتر تداخل می کند و تنها دیه زوال یا نقصان منفعت که بیشتر است پرداخت می شود و چنانچه زوال منفعت یا نقصان آن با ضربه یا جراحت دیگری غیر از ضربه ای که جراحت را ایجاد کرده است، واقع شده باشد و یا ضربه یا جراحت وارده علت زوال یا نقصان منفعت به گونه ای که لازم و ملزوم یکدیگرند، نباشد و اتفاقاً با آن ضربه و جراحت، منفعت نیز زائل گردد یا نقصان یابد، ضربه یا جراحت و منفعت، هر کدام دیه جداگانه دارد. ماده 547- هرگاه جراحت عمیقی مانند منقّله و یا جائفه یکباره واقع شود، تنها دیه همان جراحت عمیق پرداخت می شود و اگر به تدریج واقع شود یعنی ابتداء جراحت خفیف تر مانند موضحه و سپس جراحت شدیدتر مانند منقّله ایجاد شود، چنانچه به سبب سرایت جراحت اول باشد تنها دیه جراحت شدیدتر پرداخت می شود و در صورتی که به سبب ضربه دیگری باشد، خواه دو ضربه از یک نفر خواه از چند نفر باشد، هریک از دو جراحت، دیه جداگانه دارد. ماده 548- در اعضاء و منافع، مقدار ارش یک جنایت، بیش از دیه مقدر برای آن عضو یا منفعت نیست و چنانچه به سبب آن جنایت، منفعت یا عضو دیگری از بین رود یا عیبی در آنها ایجاد شود، برای هر آسیب دیه جداگانه ای تعیین می گردد. بخش دوم ـ مقادیر دیه ماده 550- دیه قتل زن، نصف دیه مرد است. ماده 551- دیه خنثای ملحق به مرد، دیه مرد و دیه خنثای ملحق به زن، دیه زن و دیه خنثای مشکل، نصف دیه مرد به علاوه نصف دیه زن است. ماده 552- شخص متولد از زنا در صورتی که هر دو یا یکی از طرفین زنا مسلمان باشند، در احکام دیه مانند مسلمان است. ماده 553- وارث دیه شخص متولد از زنا درصورتی که فرزند و همسر نداشته باشد و زنا از هر دو طرف با رضایت صورت گرفته باشد، مقام رهبری است و چنانچه یکی از طرفین شبهه داشته یا اکراه شده باشد، همان طرف یا اقوام او، وارث دیه می باشند. ماده 554- براساس نظر حکومتی مقام رهبری، دیه جنایت
بر اقلیت های دینی شناخته شده در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به
اندازه دیه مسلمان تعیین می گردد. ماده 556- در حکم تغلیظ دیه فرقی میان بالغ و غیربالغ، زن و مرد و مسلمان و غیرمسلمان نیست. سقط جنین نیز پس از پیدایش روح، مشمول حکم تغلیظ است. تغلیظ دیه، در مواردی که عاقله یا بیت المال پرداخت کننده دیه باشد نیز جاری است. در قتل عمدی که بهعلت عدم امکان قصاص یا عدم جواز آن دیه پرداخت می شود نیز این حکم جاری است. ماده 557- تغلیظ دیه مخصوص قتل نفس است و در جنایت بر اعضاء و منافع جاری نیست. فصل دوم ـ قواعد عمومی دیه اعضاء ماده 559- هرگاه در اثر جنایت صدمهای بر عضو یا منافع وارد آید چنانچه برای آن جنایت در شرع دیه مقدر یا نسبت معینی از آن به شرح مندرج در این قانون مقرر شده باشد مقدار مقرر و چنانچه شرعاً مقدار خاصی برای آن تعیین نشده ارش آن قابل مطالبه است. ماده 560- دیه زن و مرد در اعضاء و منافع تا کمتر از ثلث دیه کامل مرد یکسان است و چنانچه ثلث یا بیشتر شود دیه زن به نصف تقلیل مییابد. ماده 561- هرگاه در اثر یک یا چند ضربه، آسیب های متعددی بر یک یا چند عضو وارد شود، ملاک رسیدن دیه به ثلث، دیه هر آسیب به طور جداگانه است مگر اینکه آسیب های وارده بر عضو، عرفاً یک آسیب و جنایت محسوب شود. ماده 562- در موارد ارش فرقی میان زن و مرد نیست لکن میزان ارش جنایت وارده بر اعضاء و منافع زن نباید بیش از دیه اعضاء و منافع او باشد، اگر چه مساوی با ارش همان جنایت در مرد باشد. ماده 563- از بین بردن هر یک از اعضای فرد و هر دو عضو از اعضای زوج، دیه کامل و از بین بردن هریک از اعضای زوج، نصف دیه کامل دارد. خواه عضو مزبور از اعضای داخلی بدن باشد خواه از اعضای ظاهری مگر اینکه در قانون ترتیب دیگری مقرر شده باشد. ماده 564- فلج کردن عضو دارای دیه معین، دو سوم دیه آن عضو و از بین بردن عضو فلج، یک سوم دیه همان عضو را دارد. در فلج کردن نسبی عضو که درصدی از کارایی آن از بین میرود، با توجه به کارایی از دست رفته، ارش تعیین می گردد. ماده 565- از بین بردن قسمتی از عضو یا منفعت دارای
دیه مقدر به همان نسبت دیه دارد به این ترتیب که از بین بردن نصف آن به
میزان نصف و از بین بردن یک سوم آن به میزان یک سوم دارای دیه است مگر
اینکه در قانون ترتیب دیگری مقرر شده باشد. ماده 566- دیه اعضایی که با پیوند و امثال آن در محل عضو از بین رفته، قرار گرفته است و مانند عضو اصلی دارای حیات می شوند به میزان دیه عضو اصلی است و اگر دارای حیات گردد ولی از جهت دیگری معیوب شود، دیه عضو معیوب را دارد. از بین بردن اعضای مصنوعی، تنها موجب ضمان مالی است. ماده
567- در مواردی که رفتار مرتکب نه موجب آسیب و عیبی در بدن گردد و نه اثری
از خود در بدن برجای بگذارد ضمان منتفی است لکن در موارد عمدی در صورت عدم
تصالح، مرتکب به حبس یا شلاق تعزیری درجه هفت محکوم می شود. ماده 569- دیه شکستن، ترک برداشتن و خرد شدن استخوان هر عضو دارای دیه مقدر به شرح زیر است: ماده 570- هرگاه یک استخوان از چند نقطه جدای از هم بشکند یا خرد شود یا ترک بخورد، در صورتی که عرفاً جنایت های متعدد محسوب گردد، هریک دیه جداگانه دارد هرچند با یک ضربه به وجود آید و مجموع دیه جنایت های مزبور از دیه عضو هم بیشتر باشد. قانون مجازات اسلامی (قسمت چهارم) |
قانون مجازات اسلامی ( قسمت چهارم ) ادامه ...... ماده
571- دررفتگی استخوان از مفصل، درصورتی که موجب شلل یا از کارافتادگی کامل
عضو نگردد، موجب ارش و در غیر این صورت موجب دو سوم دیه همان عضو و در
صورت درمان بدون عیب موجب چهار پنجم از دو سوم دیه آن عضو می باشد. ماده 572- هرگاه در اثر جنایتی تکه کوچکی از استخوان از آن جدا شود، دیه شکستگی ثابت است. ماده 573- هرگاه صدمه بر استخوان، موجب نقص عضو یا صدمه دیگری گردد، هر یک دیه جداگانه ای دارد. ماده 574- هرگاه بر اثر یک یا چند ضربه، علاوه بر دررفتگی مفصل، استخوان نیز بشکند یا ترک بخورد، دو جنایت محسوب می شود و هریک دیه یا ارش جداگانه دارد. اگر بر اثر ضربه ای، هم استخوان بشکند و هم جراحتی مانند موضحه یا نافذه و یا جائفه در بدن ایجاد شود نیز این حکم جاری است. ماده 575- پیوند خوردن عضو پس از جنایت تأثیری در دیه ندارد. فصل سوم - دیه مقدر اعضاء ماده 577- کندن و یا از بین بردن تمام
موی سر زن، در صورتی که دیگر نروید، موجب دیه کامل زن و اگر دوباره بروید،
موجب مهرالمثل است. در این حکم فرقی میان موی کم پشت و پرپشت و کودک و
بزرگسال نیست. ماده 578- چنانچه قسمتی از موی سر مرد یا زن یا ریش مرد طوری از بین برود که دیگر نروید، باید به نسبت، دیه پرداخت شود و اگر دوباره بروید، در موی سر مرد، ارش و در ریش به نسبت از یک سوم دیه کامل و در موی سر زن به همان نسبت از مهرالمثل، باید دیه پرداخت شود. ماده 579- کندن موی سر زن یا مرد یا ریش مرد، چنانچه با رضایت شخص یا در مواردی که اذن شخص معتبر نیست، با رضایت ولی او باشد یا به جهت ضرورت های پزشکی لازم باشد، دیه یا ارش ندارد. ماده 580- تشخیص روییدن و نروییدن مو با کارشناس مورد وثوق است. چنانچه نظر کارشناس بر نروییدن باشد و دیه پرداخت شود، ولی پس از آن خلاف نظر او ثابت گردد، باید مازاد بر ارش یا یک سوم دیه و یا مهرالمثل، حسب مورد به پرداخت کننده دیه، مسترد شود و اگر نظر کارشناس بر روییدن باشد و ارش یا یک سوم دیه و یا مهرالمثل، حسب مورد پرداخت شود ولی خلاف نظر او ثابت گردد، باید مابه التفاوت آن پرداخت شود. ماده 581- کندن و یا از بین بردن هر یک از ابروها، اگر بدون رضایت شخص یا ولی او در مواردی که اذن شخص معتبر نیست و یا بدون ضرورت تجویزکننده باشد یک چهارم دیه کامل دارد و اگر دوباره بروید، موجب ارش است و اگر مقداری از آن بروید نسبت به مقداری که روییده، ارش و نسبت به مقداری که نروییده، دیه با احتساب مقدار مساحت، تعیین می شود. ماده 582- اگر مقداری از
موی سر، ریش و ابرو پیش از جنایت از بین رفته باشد، زائل کردن باقیمانده
آنها، حکم از بین بردن قسمتی از مو را دارد. ماده 584- از بین بردن تمام یا قسمتی از موی پلک یا سایر موهای بدن در صورت بروز عیب و نقص موجب ارش است، خواه بروید خواه نروید و چنانچه با از بین بردن عضو یا کندن پوست و مانند آن باشد، تنها دیه یا ارش محل مو پرداخت می شود. ماده 585- هرگاه موی سر مرد یا زن یا ریش مرد که از بین رفته است با عیب و نقص بروید مانند آنکه رنگ یا حالت طبیعی آن تغییر کند یا کم پشت بروید، ارش ثابت است. مقدار ارش مزبور در مورد ریش باید بیشتر از یک سوم دیه کامل و در مورد موی سر مرد، بیشتر از ارشی باشد که درصورت رویش بدون عیب تعیین می شود. در مورد موی سر زن نیز علاوه بر ارش یا ثلث دیه یا مهرالمثل حسب مورد باید ارش دیگری برای عیب حاصله پرداخت شود. ماده 586- ملاک مسؤولیت صدمه به مو، از بین بردن آن است و شیوه از بین بردن مانند کندن یا سوزاندن، تأثیری در حکم ندارد. مبحث دوم ـ دیه چشم ماده 588- درآوردن و یا از بین بردن چشم بینای کسی که فقط یک چشم بینا دارد و چشم دیگرش نابینای مادرزادی و یا به علل غیرجنایی از بین رفته باشد موجب دیه کامل است لکن اگر چشم دیگرش را در اثر قصاص یا جنایتی که استحقاق دیه آن را داشته است از دست داده باشد دیه چشم بینا، نصف دیه کامل می باشد. ماده 589- دیه درآوردن و یا از بین بردن هر چشمی که بینایی ندارد یک ششم دیه کامل است. ماده
590- دیه مجموع چهار پلک دو چشم، دیه کامل، دیه هریک از پلک های بالا، یک
ششم دیه کامل و دیه هر یک از پلک های پایین، یک چهارم دیه کامل است. ماده 591- شکافتن هریک از پلک های بالا، موجب یک ششم دیه و شکافتن هر یک از پلک های پایین، موجب یک چهارم دیه است. مبحث سوم ـ دیه بینی ماده 593- شکستن استخوان بینی در صورتی که موجب فساد بینی و از بین رفتن آن شود، دیه کامل دارد و چنانچه بدون عیب و نقص اصلاح شود موجب یکدهم دیه کامل و اگر با عیب و نقص بهبود پیدا کند، موجب ارش است. در کج شدن بینی یا شکستن استخوان بینی که منجر به فساد آن نشود، ارش ثابت می شود. ماده 594- از بین بردن هریک از پره های بینی یا پرده میان دو سوراخ، موجب یک سوم دیه کامل است. ماده 595- فلج کردن بینی، موجب دوسوم دیه کامل و از بین بردن بینی فلج، موجب یک سوم دیه کامل است. ماده 596- سوراخ کردن هر دو طرف بینی و پرده فاصل میان آن، خواه با پارگی همراه باشد خواه نباشد، در صورتی که باعث از بین رفتن بینی یا نوک آن نشود، موجب یک سوم دیه کامل است و اگر بهبود یابد، موجب یک پنجم دیه کامل است. ماده 597- دیه سوراخ کردن یک طرف بینی در صورتی که بهبود نیابد یک نهم دیه کامل و در صورتی که بهبود یابد، یک بیستم دیه کامل است و دیه سوراخ کردن یک طرف بینی با پرده وسط آن در صورتی که بهبود نیابد دو نهم دیه کامل و در صورتی که بهبود یابد، یک پانزدهم دیه کامل است. ماده 598- دیه پاره کردن بینی در صورتی که سبب از بین رفتن بینی یا نوک آن نشود، یک سوم دیه کامل و اگر بهبود یابد یک دهم دیه کامل است. ماده 599- دیه از بین بردن نوک بینی که محل چکیدن خون است، نصف دیه کامل میباشد. مبحث چهارم ـ دیه لاله گوش ماده 601- پاره کردن لاله یک گوش، موجب یک ششم دیه کامل و پاره کردن نرمه یک گوش، موجب یک نهم دیه کامل است و در هر دو مورد در صورت بهبودی کامل، ارش ثابت است. ماده 602- فلج کردن لاله هر گوش، دو سوم دیه آن و بریدن لاله گوش فلج شده، یک سوم دیه آن را دارد. ماده 603- هرگاه لاله گوش به نحوی قطع شود که استخوان زیر آن ظاهر گردد علاوه بر دیه لاله گوش، دیه موضحه نیز باید پرداخت شود. ماده 604- گوش شنوا و ناشنوا یا معیوبی که لاله آن سالم و دارای حس و حیات کامل باشد در احکام این فصل یکسان هستند. ماده 605- پاره کردن پرده گوش، موجب ارش است و اگر در اثر آن حس شنوایی نیز از بین برود یا نقصان پیدا کند، دیه آن نیز باید پرداخت شود. ماده 606- هرگاه آسیب رساندن به گوش به حس شنوایی سرایت کند یا موجب سرایت به استخوان و شکستگی آن شود هر کدام دیه جداگانه ای دارد. مبحث پنجم ـ دیه لب ماده 608- جنایتی که باعث جمع شدن یک یا دو لب و یا قسمتی از آن گردد موجب ارش است خواه موجب نمایان شدن دندان ها بشود خواه نشود. ماده 609- جنایتی که موجب سست و فلج شدن هریک از لب ها گردد به گونه ای که با خنده و مانند آن از دندان ها کنار نرود، موجب دو سوم دیه یک لب و از بین بردن هر یک از لب های سست و فلج شده موجب یک سوم دیه آن است. ماده
610- شکافتن هر دو لب به نحوی که باعث نمایان شدن دندان ها شود، یک سوم
دیه کامل و در صورت بهبودی بدون عیب، یک پنجم دیه کامل دارد. شکافتن یک لب
موجب یک ششم دیه کامل و در صورت بهبودی بدون عیب، موجب یک دهم دیه کامل
است. مبحث ششم ـ دیه زبان ماده
612- قطع و از بین بردن تمام زبان لال موجب یک سوم دیه کامل است و از بین
بردن مقداری از آن، موجب همان مقدار دیه به نسبت مساحت تمام زبان است. ماده
613- هرگاه شخصی مقداری از زبان کسی را قطع کند و موجب از بین رفتن قدرت
ادای تعدادی از حروف گردد و شخص دیگری مقداری دیگر از زبان او را قطع کند و
موجب از بین رفتن قدرت ادای تعداد دیگری از حروف شود هر شخص به نسبت تعداد
حروفی که قدرت ادای آنها را از بین برده است، ضامن می باشد. ماده 615- هرگاه قسمتی از زبان کودکی که زمان سخن گفتن او فرا نرسیده است، قطع شود به میزان نسبت مساحت قطع شده، دیه پرداخت می شود لکن اگر بعداً معلوم شود که کودک لال بوده است، دو سوم آن مسترد می گردد و چنانچه معلوم شود که گویا بوده است، در صورتی که دیه حروف از بین رفته از دیه نسبت گویایی از بین رفته بیشتر باشد، مابهالتفاوت آن باید پرداخت شود. مبحث هفتم ـ دیه دندان ماده 617- دندان های اضافی به
هر نام که باشد و به هر نحو که روییده باشد اگر در کندن آنها نقصی حاصل
شود، ارش ثابت می گردد و اگر هیچگونه نقصی حاصل نشود ارش نیز ندارد. ماده 618- هرگاه دندان های اصلی دائمی از بیست و هشت عدد کمتر باشد به همان نسبت از دیه کامل کاهش مییابد خواه خلقتاً کمتر باشد یا در اثر عارضهای کم شده باشد. ماده 619- در میزان دیه تفاوتی میان دندان هایی که
رنگ های گوناگون دارند، وجود ندارد و اگر دندانی در اثر جنایت، سیاه شود و
نیفتد دیه آن دوسوم دیه همان دندان است و دیه دندانی که قبلاً سیاه شده
است، یکسوم دیه همان دندان است. ماده 620- ایجاد ترک یا لق کردن دندان هرگاه در حکم از بین بردن آن باشد، موجب دیه همان دندان و در غیر این صورت موجب ارش است. ماده 621- کندن دندان لق یا ترکخورده که منفعت آن باقی است، موجب دیه همان دندان و در غیر این صورت موجب ارش است. ماده
622- شکستن آن مقدار از دندان که نمایان است با بقای ریشه، دیه همان دندان
را دارد و اگر کسی بعد از شکستن مقدار مزبور ریشه را بکند، خواه مرتکب کسی
باشد که مقدار نمایان دندان را شکسته است یا دیگری، ارش تعیین می شود. ماده
623- در کندن دندان شیری یک صدم دیه کامل ثابت است مگر اینکه کندن آن موجب
گردد دندان دائمی نروید که در این صورت باید دیه کامل دندان دائمی پرداخت
شود. ماده 624- با کنده شدن دندان دائمی دیه همان دندان ثابت می شود، اگرچه دوباره در محل آن، دندان دیگری بروید و مانند سابق شود و چنانچه شخصی دندان روییده شده را دوباره بکند، باید دیه کامل همان دندان را بپردازد. ماده 625- هرگاه به جای دندان کنده شده دندان دیگری یا همان دندان قرار گیرد و مانند دندان اصلی دارای حس و حیات شود، کندن آن، دیه همان دندان را دارد لکن اگر دارای حس و حیات نباشد، کندن آن موجب ضمان مالی است. مبحث هشتم ـ دیه گردن ماده 627- شکستگی گردن بدون کج شدن و خمیدگی آن موجب ارش است. ماده 628- جنایت بر گردن که مانع فرو بردن یا جویدن غذا و یا نقص آن و یا مانع حرکت گردن شود موجب ارش است. مبحث نهم ـ دیه فک ماده 630- دیه فک، مستقل از دیه دندان و سایر اعضاء است و اگر با فک، دندان یا غیر آن از بین برود یا آسیب ببیند هر کدام دیه یا ارش جداگانه دارد. ماده 631- جنایتی که موجب کندی حرکت فک شود، ارش دارد و چنانچه مانع جویدن یا موجب نقص آن شود، ارش آن نیز افزوده می شود. ماده 632- از بین بردن تمام یا قسمتی از فک بالا، موجب ارش است. ماده 633- شکستگی استخوان فک پایین مشمول حکم شکستگی استخوان و شکستگی استخوان فک بالا مشمول حکم شکستگی استخوان های سر و صورت است. ماده 634- فلج کردن فک پایین، دوسوم دیه کامل و قطع فک فلج، یکسوم دیه کامل دارد. مبحث دهم ـ دیه دست و پا ماده 636- قطع تمام انگشتان یک دست از انتهای انگشتان یا تا مچ، موجب نصف دیه کامل است. ماده 637- قطع کردن و یا از بین بردن کف دستی که به هر علت دارای انگشت نمیباشد، موجب ارش است. ماده 638- قطع دست دارای ساعد از آرنج، خواه دارای کف باشد خواه نباشد نصف دیه کامل دارد و قطع دست دارای بازو از شانه، خواه دارای آرنج باشد خواه نباشد، نصف دیه کامل دارد. ماده 639- دستی که دارای انگشتان است اگر بالاتر از مفصل مچ و نیز دستی که دارای ساعد است اگر بالاتر از آرنج قطع گردد علاوه بر نصف دیه کامل، موجب ارش مقدار زائدی که قطع شده نیز میباشد. ماده 640- قطع دست اصلی کسی که از مچ یا آرنج یا شانه دارای دو دست است، موجب نصف دیه کامل و قطع دست زائد موجب ارش است. تشخیص دست اصلی و زائد برعهده کارشناس مورد وثوق است. ماده 641- دیه هریک از انگشتان اصلی دست، یک دهم دیه کامل است. ماده 642- بریدن یا از بین بردن هر بند انگشت غیر شست، موجب یک سوم دیه آن انگشت و هر بند انگشت شست، موجب نصف دیه شست است. ماده
643- دیه انگشت زائد، یک سوم دیه انگشت اصلی و دیه بندهای انگشت زائد، یک
سوم دیه همان بند اصلی و دیه بند زائد انگشت اصلی یک سوم دیه بند اصلی همان
انگشت است. ماده 644- دیه فلج کردن هر دست دو سوم دیه دست، دیه فلج کردن هر انگشت دو سوم دیه همان انگشت، دیه قطع دست فلج یک سوم دیه دست و دیه قطع انگشت فلج یک سوم دیه همان انگشت است. ماده 645- دیه از بین بردن ناخن به طوری که دیگر نروید یا فاسد و معیوب بروید، یک درصد دیه کامل و اگر بدون عیب بروید، نیم درصد دیه کامل میباشد. ماده 646- احکام مذکور در دیه دست و انگشتان آن، در پا و انگشتان آن نیز جاری است. مبحث یازدهم ـ دیه ستون فقرات، نخاع و نشیمنگاه ماده 648- قطع نخاع دیه کامل و قطع جزئی از آن به نسبت مساحت عرض، دیه دارد. ماده 649- هرگاه قطع نخاع موجب عیب عضو دیگر شود، حسب مورد دیه یا ارش آن عضو بر دیه نخاع افزوده می شود. ماده 650- از بین بردن دو کپل به نحوی که به استخوان برسد، دیه کامل و هر کدام از آنها، نصف دیه کامل و قسمتی از آن، به همان نسبت دیه دارد. ماده 651- شکستن استخوان دنبالچه، موجب ارش است مگر آنکه جنایت مزبور باعث شود مجنیٌ علیه قادر به ضبط مدفوع نباشد که در این صورت دیه کامل دارد و اگر قادر به ضبط مدفوع باشد ولی قادر به ضبط باد نباشد، ارش آن نیز پرداخت می شود. ماده 652- هرگاه صدمهای که به حد فاصل بیضه ها و مقعد وارد شده است موجب عدم ضبط ادرار یا مدفوع یا هر دو گردد، یک دیه کامل دارد. مبحث دوازدهم ـ دیه دنده و ترقوه ماده 654- دیه موضحه هریک از دندهها، یک چهارم دیه شکستن آن، دیه ترک خوردن هر یک از دنده های محیط به قلب، یک هشتادم دیه کامل، و دیه دررفتگی آن، هفت و نیم هزارم دیه کامل است. دیه ترک خوردن هر یک از دندههای دیگر هفتهزارم دیه کامل و دیه دررفتگی آنها پنج هزارم دیه کامل است. ماده 655- قطع و از بین بردن دو استخوان ترقوه، موجب دیه کامل و هر کدام از آنها، موجب نصف دیه کامل است. ماده 656- شکستن هریک از استخوان های ترقوه در صورتی که بدون عیب درمان شود، موجب چهار درصد دیه کامل و در صورتی که درمان نشود و یا با عیب درمان شود، موجب نصف دیه کامل است. ماده 657- دیه ترک خوردن هر یک از استخوان های ترقوه، سیودو هزارم، دیه موضحه آن، بیست و پنج هزارم، دیه دررفتگی آن، بیست هزارم و دیه سوراخ شدن آن، ده هزارم دیه کامل است. مبحث سیزدهم ـ دیه ازاله بکارت و افضاء ماده 659- هرگاه به همراه ازاله بکارت جنایت دیگری نیز به وجود آید مانند آنکه مثانه آسیب دیده و شخص نتواند ادرار خود را ضبط کند، جنایت مزبور حسب مورد دیه یا ارش جداگانه دارد. ماده 660- افضای همسر به ترتیب ذیل موجب ضمان است: ماده 661- افضای غیرهمسر، به ترتیب ذیل موجب ضمان است: مبحث چهاردهم - دیه اندام تناسلی و بیضه ماده 663- قطع اندام
تناسلی فلج، موجب یکسوم دیه کامل و فلج کردن اندام سالم موجب دو سوم دیه
کامل است لکن در قطع اندام عنّین ثلث دیه کامل ثابت است. ماده 664- قطع و از بین بردن هر یک از دو طرف اندام تناسلی زن، موجب نصف دیه کامل زن است و قطع و از بین بردن بخشی از آن، به همان نسبت دیه دارد. در این حکم فرقی میان باکره و غیرباکره، خردسال و بزرگسال سالم و معیوب از قبیل رتقاء و قرناء نیست. ماده 665- قطع دو بیضه یکباره دیه کامل و قطع بیضه چپ، دو ثلث دیه و قطع بیضه راست، ثلث دیه دارد. ماده 666- دیه ورم کردن یک بیضه، دودهم دیه کامل است و اگر تورم مانع راه رفتن مفید شود دیه آن هشتدهم دیه کامل است. ماده
667- قطع بیضه ها یا اندام تناسلی مردانه خنثای ملحق به مرد، موجب دیه
کامل است. قطع بیضه ها یا اندام تناسلی مردانه خنثای مشکل یا ملحق به زن،
موجب ارش است. مبحث پانزدهم ـ دیه پستان ماده 670- در قطع کردن شیر پستان زن یا از بین بردن قدرت تولید شیر یا متعذر کردن خروج شیر از پستان و یا ایجاد هر نقص دیگری در آن، ارش ثابت است. فصل چهارم- قواعد عمومی دیه منافع ماده 672- در مواردی که نظر کارشناسی بازگشت منفعت زائل یا ناقص شده در مدت معینی باشد چنانچه مجنیٌ علیه قبل از مدت تعیین شده فوت کند دیه ثابت می شود. ماده 673- هرگاه جنایتی که موجب زوال یکی از منافع شده است، سرایت کند و سبب مرگ مجنیٌ علیه شود دیه منفعت در دیه نفس تداخل می کند و تنها دیه نفس قابل مطالبه است. ماده 674- هرگاه در مهلتی که به طریق معتبری برای بازگشت منفعت زائل یا ناقص شده، تعیین گردیده، عضوی که منفعت، قائم به آن است از بین برود، به عنوان مثال چشمی که بینایی آن به طور موقت از بین رفته است از حدقه بیرون بیاید، مرتکب، فقط ضامن ارش زوال موقت آن منفعت است و چنانچه از بین رفتن آن عضو به سبب جنایت شخص دیگر باشد مرتکب دوم، ضامن دیه کامل آن عضو میباشد. فصل پنجم ـ دیه مقرر منافع ماده 676- در زوال و نقصان حافظه و نیز اختلال روانی در صورتی که به حد جنون نرسد ارش ثابت است. ماده 677- جنایتی که موجب زوال عقل یا کمشدن آن شود هرچند عمدی باشد حسب مورد، موجب دیه یا ارش است و مرتکب قصاص نمی شود. ماده 678- هرگاه در اثر صدمهای مانند شکستن سر یا صورت، عقل زائل شود یا نقصان یابد، هریک دیه یا ارش جداگانهای دارد. ماده 680- هرگاه در اثر جنایتی مجنیٌ علیه بیهوش شود و به اغماء برود، چنانچه منتهی به فوت او گردد، دیه نفس ثابت می شود و چنانچه به هوش آید، نسبت به زمانی که بیهوش بوده، ارش ثابت می شود و چنانچه عوارض و آسیب های دیگری نیز بهوجود آید، دیه یا ارش عوارض مزبور نیز باید پرداخت شود. ماده 681- جنایت بر کسی که در اغماء یا بیهوشی و مانند آن است از جهت احکام مربوط به قصاص و دیه، جنایت بر شخص هوشیار محسوب می شود. مبحث دوم - دیه شنوایی ماده 683- از بین بردن شنوایی گوش شنوای شخصی که یکی از گوش های او نمیشنود، موجب نصف دیه کامل است. ماده 684- کاهش شنوایی در صورتی که مقدار آن قابل تشخیص باشد به همان نسبت دیه دارد. ماده 685- هرگاه با قطع یا از بین بردن گوش و یا هر جنایت دیگری شنوایی از بین برود یا نقصان یابد هر یک از جنایت ها، دیه یا ارش جداگانه دارد. ماده 686- هرگاه در اثر جنایتی در مجرای شنوایی، نقص دائمی ایجاد شود به نحوی که به طور کامل مانع شنیدن گردد، دیه شنوایی ثابت است و در صورتی که نقص موقتی باشد ارش تعیین می شود. ماده 687- هرگاه کودکی که زمان سخن گفتن او فرا نرسیده است در اثر کر شدن نتواند سخن بگوید و یا کودکی که تازه زمان سخن گفتن او فرا رسیده است در اثر کر شدن نتواند کلمات دیگر را یاد گیرد و بر زبان آورد، علاوه بر دیه شنوایی، دیه یا ارش زوال یا نقص گفتار نیز، حسب مورد ثابت می شود. ماده 688- هرگاه در اثر جنایتی حس شنوایی و گویایی، هر دو از بین برود، هرکدام یک دیه کامل دارد. مبحث سوم - دیه بینایی ماده 690- کاهش بینایی، درصورتی که مقدار آن قابل تشخیص باشد به همان نسبت دیه دارد و چنانچه قابل تشخیص نباشد، موجب ارش است. ماده 691- از بین بردن بینایی چشم کسی که فقط یک چشم بینا دارد و چشم دیگرش نابینای مادرزادی بوده و یا در اثر علل غیرجنایی از بین رفته باشد، موجب دیه کامل است لکن اگر چشم دیگرش را در اثر قصاص یا جنایتی که استحقاق دیه آن را داشته است، از دست داده باشد، دیه چشم بینا، نصف دیه کامل می باشد. ماده 692- از بین بردن یا بیرون آوردن چشم از حدقه فقط یک دیه دارد و از بین رفتن بینایی، دیه دیگری ندارد لکن اگر در اثر صدمه دیگری مانند شکستن سر، بینایی نیز از بین برود یا نقصان یابد، هر کدام حسب مورد دیه یا ارش جداگانه دارد. مبحث چهارم - دیه بویایی ماده 694- هرگاه در اثر بریدن یا از بین بردن بینی یا جنایت دیگری بویایی نیز از بین برود یا نقصان یابد هر جنایت، دیه یا ارش جداگانه دارد. مبحث پنجم - دیه چشایی ماده 696- هرگاه با قطع تمام زبان، حس چشایی از بین برود، فقط دیه قطع زبان پرداخت می شود و اگر با قطع بخشی از زبان، چشایی از بین برود یا نقصان یابد، درصورتی که چشایی از بین رفته مربوط به همان قسمت زبان باشد، هرکدام از ارش چشایی و دیه زبان که بیشتر باشد، باید پرداخت شود و اگر چشایی از بین رفته مربوط به همان قسمت از زبان نباشد، ارش چشایی و دیه زبان جداگانه باید پرداخت شود مگر اینکه از دیه کامل بیشتر باشد که در این صورت فقط به میزان دیه کامل پرداخت می شود و اگر با جنایت بر غیرزبان، چشایی از بین برود یا نقصان پیدا کند، دیه یا ارش آن جنایت بر ارش چشایی افزوده می گردد. مبحث ششم - دیه صوت و گویایی ماده 698- از بین بردن گویایی به طور کامل و بدون قطع زبان، دیه کامل و از بین بردن قدرت ادای برخی از حروف به همان نسبت دیه دارد. ماده 699- جنایتی که موجب پیدایش عیبی در گفتار یا ادای حروف گردد و یا عیب موجود در آن را تشدید کند، موجب ارش است. ماده 700- جنایتی که باعث شود مجنیٌ علیه حرفی را به جای حرف دیگر اداء نماید، مانند آنکه به جای حرف «ل»، حرف «ر» تلفظ نماید اگر عرفاً عیب تلقی شود، موجب ارش است. ماده 701- جنایتی که موجب عیبی در صوت مانند کاهش طنین صدا، گرفتگی آن و یا صحبت کردن از طریق بینی شود، ارش دارد. ماده 703- در صورتی که جنایت، علاوه بر زوال صوت، موجب زوال نطق نیز گردد، دو دیه ثابت می شود. مبحث هفتم - دیه سایر منافع ماده 705- جنایتی که موجب عدم ضبط دائم مدفوع یا ادرار شود، دیه کامل دارد. ماده 706- از بین بردن قدرت انزال یا تولید مثل مرد یا بارداری زن و یا از بین بردن لذت مقاربت زن یا مرد موجب ارش است. ماده 707- از بین بردن کامل قدرت مقاربت، موجب دیه کامل است. ماده 708- از بین بردن یا نقص دائم یا موقت حواس یا منافع دیگر مانند لامسه، خواب و عادت ماهانه و نیز به وجود آوردن امراضی مانند لرزش، تشنگی، گرسنگی، ترس و غش، موجب ارش است. فصل ششم ـ دیه جراحات ماده 710- هرگاه یکی از جراحت های
مذکور در بندهای (الف) تا (ث) ماده (709) این قانون در غیر سر و صورت واقع
شود، در صورتی که آن عضو دارای دیه معین باشد، دیه به حساب نسبت های فوق
از دیه آن عضو تعیین می شود و اگر آن عضو دارای دیه معین نباشد، ارش ثابت
است. ماده 711- جائفه جراحتی است که با وارد کردن هر نوع
وسیله و از هر جهت به درون بدن انسان اعم از شکم، سینه، پشت و پهلو ایجاد
می شود و موجب یک سوم دیه کامل است. در صورتی که وسیله مزبور از یک طرف
وارد و از طرف دیگر خارج گردد، دو جراحت جائفه محسوب می شود. ماده 712- هرگاه نیزه یا گلوله و مانند آن علاوه بر ایجاد جراحت موضحه یا هاشمه و یا منقله به داخل بدن مانند حلق و گلو یا سینه فرو رود، دو جراحت محسوب و علاوه بر دیه موضحه یا هاشمه و منقله، دیه جراحت جائفه نیز ثابت می شود. ماده
713- نافذه جراحتی است که با فرو رفتن وسیله ای مانند نیزه یا گلوله در
دست یا پا ایجاد می شود دیه آن در مرد یک دهم دیه کامل است و در زن ارش
ثابت می شود. ماده 714- دیه صدماتی که موجب تغییر رنگ پوست می شود، به شرح ذیل است: ماده 715- صدمه ای که موجب تورم بدن، سر یا صورت گردد، ارش دارد و چنانچه علاوه بر تورم موجب تغییر رنگ پوست نیز گردد، حسب مورد دیه و ارش تغییر رنگ به آن افزوده می شود. فصل هفتم - دیه جنین ماده 717- هرگاه در اثر جنایت وارد بر مادر، جنین از بین برود، علاوه بر دیه یا ارش جنایت بر مادر، دیه جنین نیز در هر مرحله ای از رشد که باشد پرداخت می شود. ماده 718- هرگاه زنی جنین خود را، در هر مرحله ای که
باشد، به عمد، شبه عمد یا خطاء از بین ببرد، دیه جنین، حسب مورد توسط مرتکب
یا عاقله او پرداخت می شود. ماده 719- هرگاه چند جنین در یک رحم باشند سقط هریک از آنها، دیه جداگانه دارد. ماده 720- دیه اعضاء و دیگر صدمات وارد بر جنین در مرحله ای که استخوان بندی آن کامل شده ولی روح در آن دمیده نشده است به نسبت دیه جنین در این مرحله محاسبه می گردد و بعد از دمیده شدن روح، حسب جنسیت جنین، دیه محاسبه می شود و چنانچه بر اثر همان جنایت جنین از بین برود، فقط دیه جنین پرداخت می شود. ماده 721- هرگاه در اثر جنایت و یا صدمه، چیزی از زن سقط شود که به تشخیص کارشناس مورد وثوق، منشأ انسان بودن آن ثابت نگردد، دیه و ارش ندارد لکن اگر در اثر آن، صدمه ای بر مادر وارد گردد، حسب مورد دیه یا ارش تعیین می شود. فصل هشتم - دیه جنایت بر میت ماده 723- هرگاه آسیب وارده بر میت، دیه مقدر نداشته باشد، یک دهم ارش چنین جنایتی نسبت به انسان زنده محاسبه و پرداخت می گردد. ماده 724- قطع اعضای میت برای پیوند به دیگری در صورتی که با وصیت او باشد، دیه ندارد. ماده 725- دیه جنایت بر میت حالّ است مگر اینکه مرتکب نتواند فوراً آن را پرداخت کند که در این صورت به او مهلت مناسب داده می شود. ماده 726- دیه جنایت بر میت خواه عمدی باشد یا خطایی توسط خود مرتکب پرداخت می شود. ماده 727- هرگاه شخصی به طور عمدی، جنایتی بر میت وارد سازد یا وی را هتک نماید، علاوه بر پرداخت دیه یا ارش جنایت، به سی و یک تا هفتاد و چهار ضربه شلاق تعزیری درجه شش محکوم می شود. ماده 728- کلیه قوانین و
مقررات مغایر با این قانون از جمله قانون مجازات اسلامی مصوب 8/5/1370،
مواد (625) تا (629) و مواد (726) تا (728) کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی
«تعزیرات و مجازات های بازدارنده» مصوب 2/3/1375، قانون اقدامات تأمینی
مصوب 12/2/1339و قانون تعریف محکومیت های مؤثر در قوانین جزایی مصوب
26/7/1366 و اصلاحات و الحاقات بعدی آنها نسخ می گردد. |
مطالب عقد اجاره را در چند بخش مورد بحث قرار می دهیم :
بخش اول:شرایط عقد اجاره:اجاره به اعتبار اینکه یکی از عقود
معین به شمار می رود دارای شرایط عمومی است و از طرفی،دارای شریط اختصاصی
نیز می باشد که به اقتضای اینکه مورد اجاره اشیاء باشند یا حیوان یا انسان متفاوت است . ما ابتدا شرایط عمومی را بیان می کنیم .سپس شرایط اختصاصی را به اعتبار مورد اجاره بیان می کنیم.
بند اول : شرایط عمومی :
اجاره به اقتضای اینکه یکی از عقود معین می باشد باید شرایط عمومی برای صحت معاملات را داشته باشد . بنابر این:
1- باید طرفین دارای قصد ورضا باشند واگر طرفین یا یکی از آنان قصد معامله را نکنند معامله (اجاره ) باطل خواهد بود.
2- جهت عقد با ید مشروع باشد . چنانچه جهت عقد نامشروع باشد ودر زمان انعقاد عقد اجاره به آن تصریح شود عقد اجاره باطل خواهد بود.مانند اینکه مستأجر به قصد دایر کردن مرکز فساد خانه ای را اجاره نماید ودر هنگام عقد به این قصد خود تصریح کند.
3- اهلیت طرفین : با توجه به اینکه با انعقاد عقد اجاره هریک از موجر ومستأجر در اموال خود تصرف می کنند .(موجر منافع را به مستأجر تملیک ومستأجر اجاره بها را به موجر تملیک می نماید.)بنا براین باید همانند طرفین عقد بیع (که بحث آن گذشت) دارای اهلیت استیفاءباشند.
- مورد معامله :در عقد اجاره مورد معامله شامل دومورد است الف: منفعتی که از سوی موجر در اجاره اشیاء وحیوان واز سوی اجیر در اجاره انسان به مستأجر تملیک می شود. ب:عوض آن منفعت یا اجاره بها که از ناحیه «مستأجر» به موجریا در مورد اجاره انسان به« اجیر» تملیک می شود.
مورد معامله در عقد اجاره همانند سایر عقود باید دارای شرایطی باشد:
الف:مالیت داشته باشند .
: دارای منفعت عقلایی باشند
ج: تسلیم آنها ممکن باشد.(ماده 470ق.م)
د: معلوم ومعین باشند:
معلوم بودن منفعت به این است که:
اولاً: عین مستأ جره معلوم و معین باشد .قانون مدنی در ماده 472 می گوید:« عین مستأجره باید معین باشد و اجاره عین مجهول یا مردد باطل است»
باید توجه داشت که عین مستأجره ممکن است :
• عین معین خارجی باشد مانند اینکه علی خانه خود را به مدت یکسال به حسن اجاره می دهد.
• عین کلی باشد مانند اینکه دانشگاه برای اردوی دانشجویان خود به یک دستگاه
اتوبوس نیاز دارد وبه متصدی حمل نقل مسافر که دارای تعداد زیادی اتوبوس می
باشد مراجعه ویکدستگاه اتوبوس برای مدت سه روز اجاره می کند بدون اینکه اتوبوس مشخصی را به عنوان عین مستأجره تعیین کنند.
ثانیا: کیفیت ونوع منفعت هم معلوم باشد مثلا اگر مورد اجاره حیوانی باشد باید در عقد اجاره مشخص گردد که حیوان برای سوار شدن به اجاره داده شده است یا برای حمل بار و...بنابر این اگر نوع منفعت مشخص نشود و مجهول باشد اجاره باطل است.
الثا: مقدار منفعت باید معلوم باشد.معلوم بودن مقدار منفعت در اجاره اشیاء به این است که زمان آن مشخص باشد .مانند اینکه خانه ای برای مدت یکسال به اجاره واگذار شود .(ماده 468ق.م)ودر اجاره حیوان به تعیین مدت یا مسافتی است که حیوان باید شخص (راکب ) یا بار (محموله) را حمل نماید.(ماده 507 ق.م)
بند دوم: شرایط اختصاصی:
الف : اجاره اشیاء:
چنانچه مورد اجاره اشیاء باشد باید دارای شرایط زیر باشد.
1- تعیین مدت : در عقد اجاره اشیاء باید مدت معین باشد .دلیل این
امر این است که چنانکه بیان شد یکی از راههای تعیین مقدار منفعت ،این است
که مدت آن تعیین شود.وچنانچه مدت عقد اجاره مجهول باشد ،عقد اجاره باطل خواهد بود.(ماده 468 ق.م)
عیین مدت در عقد اجاره به این است که ابتدا وانتهای آن مشخص باشد. ابتدای مدت اجاره ممکن است از زمان عقد اجاره شروع شود وممکن است با فاصله از آن شروع شود.مثلا در اول سال 1387« علی» عقد اجاره را با«حسن» منعقد می کند وابتدای عقد اجاره را اول مهر 1387 تا اول مهر 1388 قرار می دهد.
ه هرحال آنچه در تعیین مدت ضرورت دارد، این است که انتهای آن مشخص باشد واگر ابتدای آن مشخص نشود مدت عقد اجاره از زمان انعقاد عقد محسوب می شود.(ماده 469ق.م)
ممکن است طرفین در عقد اجاره مدت تعیین نکنند ، ولی مال الاجاره را از قرار روز یا ماه یا سال تعیین نمایند.در این صورت اجاره حسب مورد برای یک روز یا یک ماه یا یکسال واقع می شود. (ماده 501 ق.م)
بعضی از نویسندگان حقوق مدنی حکم ماده مذکور را مغایر با مقررات راجع به عقد اجاره دانسته ومعتقدند در این فرض مدت عقد اجاره مجهول است وقاعده این است که عقد اجاره باطل
باشد .وباید حکم ماده 501 ق.م را یک حکم استثنائی تلقی کرد . لکن به نظر
می رسد قانونگذار در فرض یادشده در مقام تفسیر ارده طرفین چنین فرض کرده
است که وقتی طرفین بدون تصریح به مدت عقد اجاره ، اجاره بها را براساس روز یا ماه یا سال تعیین می کنند، در حقیقت می خواهند اجاره را برای همان مدت منعقد نمایند.
2- إمکان استفاده از مورد اجاره : روشن است که إمکان استفاده از عین
مستأجره با تسلیم آن ملازمه دارد .بنابر این اگر عین مستأجره تسلیم مستأجر
نشود، در حقیقت إمکان إنتفاع وبهره برداری میسر نشده است ودر نتیجه عقد اجاره باطل است.(ماده 470 ق.م)
البته ممکن است عدم امکان استفاده از عین مستإجره ناشی از عدم تسلیم نباشد بلکه به خاطر عذر دیگری باشد . در صورت وجود عذر ممکن است:
الف : عذر عام باشد: مانند اینکه اتومبیلی را به قصد زیارت به مقصد کشور
عراق کرایه کرده است و در اثر مسائل سیاسی مرز عراق بسته می شود. در این
فرض عقد اجاره باطل می شود.
ب: عذر خاص ومستند به مستأجر باشد .مثلا در مثالی که در بند «الف» بیان شد
علت عدم امکان مسافرت به عراق این باشد که مستأجر مریض ودر بیمارستان بستری
شود.در این فرض عقد اجاره باطل نمی شود.زیرا منافع در اختیار
مستأجر بوده واو می توانسته است از منافع استفاده کند و مریض شدن او علتی
است که به شخص مستأجر مر بوط می شودودر عقد اجاره تأثیری ندارد.
ادامه مطلب ...
متن قانون امور حسبی
باب اول - در کلیات
ماده
1 - امور حسبی اموری است که دادگاهها مکلفند نسبت به آن امور اقدام نموده
و تصمیمی اتخاذ نمایند بدون اینکه رسیدگی به آنها متوقف بروقوع اختلاف و
منازعه بین اشخاص و اقامه دعوی از طرف آنها باشد.
ماده 2 - رسیدگی به امور حسبی تابع مقررات این باب میباشد مگر آنکه خلاف آن مقرر شده باشد.
ماده 3 - رسیدگی به امور حسبی در دادگاههای حقوقی به عمل میآید.
ماده
4 - در موضوعات حسبی هر گاه امری در خارج از مقر دادگاهی که کار در آنجا
مطرح است باید انجام شود دادگاه مزبور میتواند انجام آن امر رابه دادگاهی
که کار در حوزه آن باید بشود ارجاع نماید و در این صورت دادگاه نامبرده
امر ارجاع شده را انجام و نتیجه را به دادگاه ارجاعکننده امرمیفرستد.
ماده 5 - مقررات راجع به نیابت قضایی که در آیین دادرسی مدنی ذکر شده شامل امور حسبی خواهد بود.
ماده 6 - در صورتی که دو یا چند دادگاه برای رسیدگی به موضوعی صالح باشند دادگاهی که بدواً به آن رجوع شده است رسیدگی مینماید.
ماده 7 - در صورت حدوث اختلاف در صلاحیت دادگاهها رفع اختلاف به ترتیب مقرر در آیین دادرسی مدنی به عمل میآید.
ماده 8 - دادرس باید در موارد زیر از مداخله در امور حسبی خودداری کند:
1 - اموری که در آنها ذینفع است.
2 - امور راجع به زوجه خود (زوجهای که در عده طلاق رجعی است در حکم زوجه است).
3 - امور اقرباء نسبی و سببی خود در درجه یک و دو از طبقه اول و درجه یک از طبقه دوم.
4 - امور راجع به اشخاصی که سمت ولایت یا قیمومت یا نمایندگی نسبت به آنها دارد.
ماده 9 - در موارد خودداری دادرس هر گاه در آن حوزه دادرس صلاحیتدار برای رسیدگی نباشد رسیدگی به دادگاه نزدیکتر ارجاع میشود.
ماده 10 - در موارد ماده 7 دادرس باید از رسیدگی خودداری نماید ولی اشخاص ذینفع نمیتوانند به استناد این ماده دادرس را رد نمایند.
ماده
11 - عدم صلاحیت محلی دادگاه یا خودداری دادرس از مداخله در خصوص امری
رافع آثار قانونی اقدام یا تصمیمی که به عمل آمده استنخواهد بود.
ماده
12 - روزهای تعطیل مانع از رجوع به دادرس در امور حسبی نیست ولی دادرس
میتواند رسیدگی را در روزهای تعطیل به تأخیر اندازد مگراینکه امر از امور
فوری باشد.
ماده 13 - درخواست در امور حسبی ممکن است کتبی یا زبانی
باشد - درخواست زبانی در صورتمجلس نوشته شده و به امضاء
درخواستکنندهمیرسد.
ماده 14 - در امور حسبی دادرس باید هر گونه
بازجویی و اقدامی که برای اثبات قضیه لازم است به عمل آورد هر چند درخواستی
از دادرس نسبتبه آن اقدام نشده باشد و در تمام مواقع رسیدگی میتواند
دلائلی که مورد استناد واقع میشود قبول نماید.
ماده 15 - اشخاص ذینفع
میتوانند شخصاً در دادگاه حاضر شوند یا نماینده بفرستند و نیز میتوانند
کسی را به سمت مشاور همراه خود به دادگاهبیاورند و در صورتی که نماینده به
دادگاه فرستاده شود نمایندگی او باید نزد دادرس محرز شود.
تبصره - نماینده اعم از وکلاء دادگستری یا غیر آنها است.
ماده
16 - حساب مواعد به ترتیبی است که در آیین دادرسی مدنی ذکر شده و اگر روز
آخر موعد مصادف با تعطیل شود آخر موعد روز بعد از تعطیلخواهد بود.
ماده 17 - در مهلتهایی که مسافت رعایت میشود ترتیب آن مطابق مقررات آیین دادرسی مدنی راجع به مسافت است.
ماده
18 - اشخاص ذینفع میتوانند پروندههای امور حسبی را ملاحظه نموده و از
محتویات آن رونوشت گواهی شده یا گواهی نشده از دفتر دادگاهبگیرند.
ماده
19 - هر گاه ضمن رسیدگی به امور حسبی دعوایی از طرف اشخاص ذینفع حادث شود
که رسیدگی به امور حسبی متوقف به تعیین تکلیفنسبت به آن دعوی باشد دادرس
در صورت درخواست دستور موقتی در موضوع آن دعوی مطابق مقررات دادرسی فوری
صادر مینماید.
ماده 20 - اقدام و دخالت دادستان در امور حسبی مخصوص به مواردی است که در قانون تصریح شده است.
ماده
21 - در مواردی که دادستان مکلف به اقدامی میباشد اقدام به عهده دادسرای
دادگاه شهرستانی است که رسیدگی در حوزه آن دادگاه به عملمیآید.
ماده 22 - دادرس پس از تمام شد بازجویی و رسیدگی منتهی در ظرف دو روز تصمیم خود را اعلام مینماید.
ماده 23 - تصمیم دادرس باید موجه و مدلل باشد.
ماده 24 - در مواردی که تصمیمات دادگاه باید ابلاغ شود ترتیب ابلاغ مانند مقررات آیین دادرسی مدنی است.
ماده 25 - در صورتی که ابلاغ در کشور بیگانه باید به عمل آید دادرس میتواند ترتیب سهلتری برای ابلاغ در نظر گرفته و دستور دهد.
ماده
26 - هر گاه شخصی که تصمیم دادگاه باید به او ابلاغ شود در دادگاه حاضر
باشد تصمیم دادگاه به او اعلام و این عمل ابلاغ محسوب است ورونوشت نیز به
او داده میشود.
ماده 27 - تصمیم دادگاه در امور حسبی قابل پژوهش و فرجام نیست جز آنچه در قانون تصریح شده باشد.
ماده
28 - مرجع شکایت پژوهشی از تصمیمات قابل پژوهش در امور حسبی دادگاهی است
که مطابق آیین دادرسی مدنی صلاحیت رسیدگیپژوهشی به احکام دادگاه صادرکننده
تصمیم در مورد دعاوی دارد.
ماده 29 - مدت پژوهش همان است که برای پژوهش احکام در آیین دادرسی مدنی مقرر شده.
ماده
30 - در صورتی که پژوهش خواه اثبات کند که پژوهش نخواستن او در موعد به
واسطه عذر موجه بوده و در ظرف ده روز از تاریخ رفع عذرپژوهش بخواهد
دادگاهی که مرجع رسیدگی پژوهش است میتواند مهلت پژوهش را تجدید نماید
مشروط به اینکه از تاریخ انقضاء مدت پژوهش بیشاز شش ماه نگذشته باشد.
ماده 31 - مهلت جدید نباید بیش از موعد پژوهشی باشد و درخواست تجدید مهلت بیش از یک دفعه پذیرفته نیست.
ماده
32 - شکایت پژوهشی به دفتر دادگاهی که صادرکننده تصمیم مورد شکایت بوده
داده میشود و دفتر نامبرده باید فوراً شکایتنامه را ثبت ورسید آن را به
شاکی داده و منتهی در ظرف دو روز شکایتنامه پژوهشی را با برگهای مربوط به
آن دادگاهی که مرجع رسیدگی پژوهشی است بفرستد.
ماده 33 - شکایت پژوهشی
ممکن است شفاهی باشد در این صورت شکایت نامبرده در صورتمجلس دادگاه درج و
به امضاء شاکی و دادرسمیرسد و این صورتمجلس با برگهای مربوطه به دادگاه
مرجع رسیدگی پژوهشی فرستاده خواهد شد.
ماده 34 - شکایت پژوهشی ممکن است مبنی بر جهات یا ادله جدید باشد.
ماده
35 - شکایت پژوهشی موجب تعویق اجراء تصمیم مورد شکایت نمیشود مگر اینکه
دادگاهی که رسیدگی پژوهشی میکند قرار تأخیر اجرایآن را بدهد.
ماده 36 - تصمیم دادگاه استان به اتفاق یا به اکثریت آراء معلوم میشود.
ماده
37 - دادگاهی که رسیدگی پژوهشی مینماید هر گونه رسیدگی و تحقیقی که مفید و
لازم بداند بدون احتیاج به درخواست به عمل میآورد وپس از رسیدگی اگر
تصمیم مورد شکایت را صحیح بداند آن را تأیید و چنانچه نقصی در تصمیم
نامبرده مشاهده کند موافق نظر خود آن را تکمیلمینماید و هر گاه تصمیم
مورد شکایت را صحیح نداند آن را الغاء نموده و تصمیم مقتضی را اعلام
مینماید.
ماده 38 - هر گاه در تصمیم دادگاه اشتباهی در حساب یا سهو
قلم یا اشتباهات دیگری رخ دهد مثل از قلم افتادن نام یکی از اشخاص ذینفع یا
زیادشدن نامی مادام که آن تصمیم به وسیله شکایت به دادگاه بالاتر از
دادگاه خارج نشده باشد دادگاه صادرکننده تصمیم مستقلاً یا به درخواست یکی
ازاشخاص ذینفع آن را تصحیح مینماید و این تصحیح زیر تصمیم دادگاه یا برگ
دیگری که پیوست آن میشود نوشته خواهد شد. دادن رونوشت ازتصمیم دادگاه
بدون پیوست نامبرده ممنوع است.
تصحیح به اشخاصی که تصمیم دادگاه باید
ابلاغ شود ابلاغ میشود و در مواردی که تصمیم دادگاه قابل پژوهش است تصحیح
آن هم در مدت مقرر برایپژوهش قابل پژوهش خواهد بود.
ماده 39 - هر گاه تصمیم دادگاه از اعتبار افتاده باشد تصحیح هم از اعتبار خواهد افتاد.
ماده
40 - هر گاه دادگاه رأساً یا بر حسب تذکر به خطاء تصمیم خود برخورد در
صورتی که آن تصمیم قابل پژوهش نباشد میتواند آن را تغییر دهد.
ماده 41 - تصمیمی که در زمینه درخواستی به عمل آمده است تغییر آن هم محتاج به درخواست است.
ماده
42 - هر گاه در استنباط از مواد قانون بین دادرسهایی که رسیدگی پژوهشی
میکنند اختلاف نظر باشد دادگاهی که به امر حسبی رسیدگیپژوهشی مینماید
میتواند به توسط دادستان دیوان کشور نظر هیأت عمومی دیوان کشور را بخواهد و
در این صورت دادگاه نظر خود را با دلائل آنبرای دادستان دیوان کشور
میفرستد و پس از آنکه دیوان کشور نظر خود را اعلام کرد دادگاه مکلف است
مطابق آن عمل نماید.
ماده 43 - دادستان دیوان کشور از هر طریقی که مطلع
به سوء استنباط از مواد این قانون در دادگاهها بشود یا به اختلاف نظر
دادگاهها راجع به امورحسبی اطلاع حاصل کند که مهم و مؤثر باشد نظر هیأت
عمومی دیوان کشور را خواسته و به وزارت دادگستری اطلاع میدهد که به
دادگاهها ابلاغ شودو دادگاهها مکلفند بر طبق نظر مزبور رفتار نمایند.
ماده
44 - کسانی که تصمیم دادگاه را در امور حسبی برای خود مضر بدانند
میتوانند بر آن اعتراض نمایند خواه تصمیم از دادگاه نخست صادر شدهو یا از
دادگاه پژوهشی باشد و حکمی که در نتیجه اعتراض صادر میشود قابل پژوهش و
فرجام است.
ماده 45 - مقررات آیین دادرسی مدنی راجع به نظم جلسه رسیدگی شامل امور حسبی نیز خواهد بود.
ماده
46 - در امور حسبی اگر دادرس آشنا به زبان اشخاص باشد ملزم به مداخله دادن
مترجم نیست و در صورت احتیاج به مترجم دادرس میتواندکسی که طرف اعتماد
او است برای ترجمه انتخاب نماید.
مترجم نباید از اشخاص مذکور در ماده 8 انتخاب شود.
ماده
47 - در مورد دعوی خیانت یا عدم لیاقت و سایر موجبات عزل وصی یا قیم یا ضم
امین ترتیب رسیدگی مطابق مقررات این قانون است وحکمی که در این خصوص صادر
میشود مطابق آیین دادرسی مدنی قابل پژوهش و فرجام است.
باب دوم - در قیمومت
فصل اول - صلاحیت دادگاه قیمومت
ماده
48 - امور قیمومت راجع به دادگاه شهرستانی است که اقامتگاه محجور در حوزه
آن دادگاه است و اگر محجور در ایران اقامتگاه نداشته باشددادگاهی که محجور
در حوزه آن دادگاه سکنی دارد برای امور قیمومت صالح است.
ماده 49 - هر گاه محجور در خارج ایران اقامت یا سکنی داشته باشد امور قیمومت راجع به دادگاه شهرستان تهران است.
ماده
50 - در صورتی که محجور در خارج ایران اقامت یا سکنی دارد و مطابق ماده
1228 قانون مدنی مأمور کنسولی ایران قیم موقت برای محجورمعین نماید اگر
دادگاه تهران تصمیم مأمور کنسولی را تنفیذ نکند تعیین قیم با دادگاه
نامبرده خواهد بود.
ماده 51 - در صورتی که متوفی دارای صغاری باشد که
اقامتگاه آنها مختلف است دادگاهی که برای یک نفر از صغار بدواً تعیین قیم
کرده استمیتواند برای صغاری هم که در حوزه آن دادگاه اقامت ندارند قیم
معین نماید و اگر قیم معین نشده باشد دادگاهی که کوچکترین صغیر در حوزه
آناقامت دارد برای تعیین قیم نسبت به تمام صغار صلاحیت خواهد داشت - و اگر
معلوم نباشد کدام یک از صغار کوچکترند هر یک از دادگاهها که صغیردر
حوزه آن دادگاه اقامت دارد صالح است.
ماده 52 - هر گاه در اقامتگاه
محجور دادگاه صلاحیتدار برای امور قیمومت نباشد امور مزبور با نزدیکترین
دادگاه صلاحیتدار به اقامتگاه محجورخواهد بود.
ماده 53 - در صورتی که اقامتگاه محجور معلوم نباشد امور قیمومت با دادگاهی است که محجور در حوزه آن دادگاه یافت میشود.
ماده
54 - عزل و تعیین قیم جدید و تعیین قیم موقت و سایر امور محجور که راجع به
دادگاه است با دادگاهی است که بدواً تعیین قیم کرده است.
فصل دوم - ترتیب تعیین قیم
ماده
55 - علاوه بر اشخاص مذکور در ماده 1219 و 1220 و 1221 قانون مدنی شهرداری
و اداره آمار و ثبت احوال و مأمورین آنها و دهبان وبخشدار در هر محل
مکلفند پس از اطلاع به وجود صغیری که محتاج به تعیین قیم است به دادستان
شهرستان حوزه خود اطلاع دهند.
ماده 56 - هر یک از دادگاهها که در
جریان دعوی مطلع به وجود محجوری شود که ولی یا وصی یا قیم نداشته باشد باید
به دادستان برای تعیین قیماطلاع بدهد.
ماده 57 - در رسیدگی به
درخواست حجر دادگاه نسبت به اشخاصی که مجنون یا سفیه معرفی شدهاند هر گونه
تحقیقی که لازم بداند به عملمیآورد و میتواند اشخاصی که اطلاعات آنها
را قابل استفاده بداند احضار نموده و یا برای تحقیق از اشخاص نامبرده
نماینده بفرستد و پس از رسیدگیو تحقیقات لازم و احراز حجر حکم به حجر
میدهد و در صورت عدم احراز حجر درخواست حجر را رد مینماید.
ماده 58 -
هر گاه دادگاه لازم بداند از کسی که محجور معرفی شده تحقیق کند و آن شخص
نتواند در دادگاه به واسطه عذر موجه حاضر شود دادرسدادگاه شخصاً یا به
وسیله نماینده در خارج از دادگاه از او تحقیق مینماید.
ماده 59 - هر
گاه صغیری که ولی خاص ندارد در زمان رسیدن به سن رشد سفیه یا مجنون باشد
قیم باید به دادستان جنون یا سفه او را اطلاع دهد ودادستان پس از اطلاع به
این امر مکلف است در موضوع جنون و سفاهت تحقیق نموده و دلایل آن را اعم از
نظریات کارشناس و اطلاعات مطلعین وغیره به دادگاه بفرستد و دادگاه پس از
رسیدگی و احراز جنون یا سفه حکم به استمرار و بقاء حجر صادر مینماید در
این صورت ممکن است قیم سابقرا هم به قیمومت ابقاء نمود.
ماده 60 -
برای چند نفر از اشخاص محتاج به قیم میتوان یک قیم معین نمود مگر آنکه
اداره امور هر یک از آنها محتاج به قیم علیحده باشد.
ماده 61 - پدر یا مادر محجور مادام که شوهر ندارد با داشتن صلاحیت برای قیمومت بر دیگران مقدم میباشد.
ماده 62 - در صورت محجور شدن زن شوهر با داشتن صلاحیت برای قیمومت بر دیگران مقدم است.
ماده
63 - در مورد تعدد قیم و همچنین در موردی که ناظر معین شده است دادگاه
معین میکند که در صورت اختلاف نظر بین قیمها یا بین قیم وناظر به دادگاه
یا شخص ثالثی رجوع نماید و یا ترتیب دیگری را برای رفع اختلاف پیشبینی
نماید.
ماده 64 - دادگاه میتواند شخصی را که درخواست حجر او شده است
قبل از صدور حکم و یا بعد از صدور حکم و قبل از قطعی شدن آن از بعضیا تمام
تصرفات در اموال موقتاً ممنوع نماید، و در این صورت دادگاه امینی موقتاً
برای حفظ اموال و تصرفاتی که ضرورت دارد معین مینماید.
ماده 65 - بعد از قطعی شدن حکم حجر به واسطه انقضاء مدت پژوهش یا صدور حکم پژوهشی به حجر اقدام به تعیین قیم میگردد.
ماده
66 - دادستان و محجور و قیم محجور نسبت به تصمیمات دادگاه در موارد زیر
میتوانند پژوهش بخواهند اگر قیم متعدد باشد هر یک از آنهاحق پژوهش دارند:
1 - حکم حجر.
2 - حکم بقاء حجر.
3 - رفع حجر.
4 - رد درخواست حجر.
5 - رد درخواست بقاء حجر.
6 - رد درخواست رفع حجر.
ماده
67 - نصب قیم در صورتی که قیم در دادگاه حاضر باشد حضوراً به او اعلام و
اگر در دادگاه حاضر نباشد باید فوراً به او ابلاغ گردد.
ماده 68 - قیم
باید در ظرف سه روز پس از ابلاغ با رعایت مسافت قبول یا عدم قبول قیمومت را
به دادستان اطلاع دهد و اگر در این مدت قبول خودرا اطلاع نداد یا قیمومت
را قبول نکرد دادستان دادگاه را برای تعیین شخص دیگری به سمت قیمومت مطلع
میکند.
و هر گاه قبل از تعیین قیم جدید شخصی که قبلاً به قیمومت معین شده قبول قیمومت را به دادستان اطلاع دهد شخص دیگری معین نخواهد شد.
ماده 69 - دادگاه در تمام امور تصمیمات خود را به هر طریقی که مقتضی بداند به دادستان اطلاع میدهد.
ماده
70 - اثر حجر از تاریخ قطعیت حکم مترتب میشود لیکن اگر ثابت شود که علت
حجر قبل از تاریخ حکم حجر وجود داشته اثر حجر از تاریخوجود علت حجر مترتب
میشود.
ماده 71 - در مواردی که علت حجر بعد از رشد حادث شده باشد
دادگاه باید ابتداء تاریخ حجر را که بر او معلوم شده است در حکم خود قید
نماید.
ماده 72 - حکم حجر یا رفع حجر مانع نیست که اگر اهلیت یا عدم
اهلیت یکی از متعاملین در دادگاهی قبل از حکم حجر و یا بعد از رفع حجر
ثابتشود دادگاه به آنچه نزد او ثابت شده است ترتیب اثر دهد.
ماده 73 -
در صورتی که محجور ولی یا وصی داشته باشد دادستان و دادگاه حق دخالت در
اداره امور او ندارند و فقط دادرس بعد از رسیدگی لازممیتواند وصایت وصی
را تصدیق نماید.
فصل سوم - اختیارات و مسئولیت قیم
ماده 74 - قیم از تاریخی که سمت قیمومت به او اطلاع داده میشود شروع به اعمال قیمومت خواهد نمود.
ماده 75 - هر گاه قیم پس از تاریخ نصب و قبل از ابلاغ به او عملی به عنوان قیمومت نسبت به محجور کرده باشد نافذ است.
ماده
76 - قیم در سیاهه اموال محجور که در ابتداء دخالت خود تنظیم میکند باید
برگهای بهادار و اسناد دیون و اسناد املاک و تمام برگهایی کهدارای اهمیت
است ذکر نماید و برگهایی که بهاء و اهمیتی ندارد هر نوعی از آنها را علیحده
بایگانی و عدد برگها را در سیاهه دارایی قید کند.
ماده 77 - قیم باید اجرت کسی که برای حفظ اموال از طرف دادستان یا دادرس معین شده است از مال محجور بپردازد.
ماده
78 - قیم میتواند هزینه تهیه صورتحساب و تسلیم اموال را اگر از اموال
محجور برنداشته است پس از زوال سمت خود از محجوری که رفعحجر از او شده یا
کسی که به جای او به سمت قیمومت منصوب شده است مطالبه نماید.
ماده 79 - قیم باید در تربیت و اصلاح حال محجور سعی و اهتمام نماید و در امور او رعایت مصلحت را بنماید.
ماده
80 - قیم باید اموال ضایع شدنی محجور را بفروشد و از پول آن با رعایت
مصلحت محجور مالی خریداری و یا به ترتیب دیگری که مصلحتباشد رفتار نماید.
ماده
81 - قیم میتواند با رعایت مصلحت اموال منقولهای که مورد احتیاج محجور
نیست فروخته و نسبت به پول آن مطابق ماده فوق عمل نماید.
ماده 82 - قیم
باید هزینه زندگانی محجور و اشخاص واجبالنفقه او و همچنین هزینه معالجه
آنها را در بیمارستان و غیره و هزینه لازم دیگر از قبیلهزینه تربیت اطفال
محجور را بپردازد و اگر محجور دیوانه باشد باید به حسب اقتضاء در خانه یا
تیمارستان تحت معالجه قرار داده شود.
ماده 83 - اموال غیر منقول محجور فروخته نخواهد شد. مگر با رعایت غبطه او و تصویب دادستان.
ماده
84 - اسناد و اشیاء قیمتی باید با اطلاع دادستان در محل امنی نگاهداری شود
و وجوه نقدی که محل احتیاج نیست باید در یکی از بانکهایمعتبر گذاشته شود.
ماده
85 - ولی یا قیم میتواند در صورتی که مقتضی بداند به محجور اجازه اشتغال
به کار یا پیشهای بدهد و در این صورت اجازه نامبرده شامللوازم آن کار یا
پیشه هم خواهد بود.
ماده 86 - محجور ممیز میتواند اموال و منافعی را که به سعی خود او حاصل شده است با اذن ولی یا قیم اداره نماید.
ماده
87 - قیم باید بعد از رفع حجر اموال محجور را به تصرف او بدهد و اگر در
مدت حجر سمت قیمومت از قیم سلب و به جای او شخص دیگریمعین شد اموال را به
تصرف قیم بعدی بدهد.
ماده 88 - در صورتی که پزشک ازدواج مجنون را لازم
بداند قیم با اجازه دادستان میتواند برای مجنون ازدواج نماید و هر گاه
طلاق زوجه مجنونلازم باشد به پیشنهاد دادستان و تصویب دادگاه قیم طلاق
میدهد.
ماده 89 - در صورت فوت قیم ورثه کبیر او اگر باشند مکلف هستند
به دادستان اطلاع دهند و مادام که قیم جدید معین نشده حفظ و نظارت دراموال
صغار و مجانین و اشخاص غیر رشید که قیم آنها فوت شده به عهده دادستان
خواهد بود.
ماده 90 - وجوه زائد از احتیاج صغیر را قیم در صورت امکان
نباید بدون سود بگذارد و اگر بیش از شش ماه بدون سود گذاشت مسئول
تأدیهخسارت به میزان خسارت تأخیر تأدیه خواهد بود.
ماده 91 - در صورتی
که پس از تعیین قیم مورث محجور فوت نماید قیم مکلف است در ظرف ده روز
درخواست مهر و موم و تحریر ترکه متوفی رابنماید.
ماده 92 - بعد از زوال قیمومت قیم مسئول حفظ اموال محجور است تا به تصرف شخصی که باید تصرف نماید بدهد.
ماده 93 - هر گاه قیم در پول محجور به سود خود تصرف نماید از تاریخ تصرف مسئول خسارت تأخیر تأدیه میباشد.
ماده
94 - در صورتی که قیم متعدد بوده و با شرکت یکدیگر در اموال محجور تعدی یا
تفریط نمایند هر یک از آنها مسئولیت تضامنی دارند. و اگربعضی از قیمین
بدون شرکت دیگران تعدی یا تفریط در اموال محجور نمایند مسئولیت متوجه به
کسی خواهد بود که تعدی یا تفریط کرده است.
ماده 95 - هزینه حفظ و اداره
اموال محجور و هزینهای که برای رسیدگی به امور محجور و انجام وظایف
قیمومت لازم میشود از اموال محجورتأدیه میگردد.
فصل چهارم - عزل قیم
ماده
96 - محجور ممیز میتواند از قیم برای ندادن هزینه و کوتاهی او در تربیت و
نگاهداری خود شکایت نماید در این صورت هر گاه دادگاهشکایت را وارد دید
دستوری که مناسب است میدهد و قیم باید بر طبق آن دستور عمل کند.
مفاد این ماده در موردی که دادستان کوتاهی قیم را در تربیت و نگاهداری محجور و دادن هزینه او به دادگاه اطلاع بدهد اجرا خواهد شد.
ماده
97 - محجور و هر ذیعلاقهای میتوانند به دادستان وجود سبب عزل قیم را
اطلاع دهند در این صورت اگر دادستان سبب عزل را موجود دید ازدادگاه
درخواست عزل قیم را مینماید.
ماده 98 - برای رسیدگی به درخواست عزل
قیم باید قیم و در صورت لزوم دادستان احضار شوند و حکمی که راجع به عزل
صادر میشود باید مدللو موجه باشد.
ماده 99 - قیم از تصمیم دادگاه
راجع به عزل خود و دادستان از رد درخواست عزل قیم میتوانند پژوهش بخواهند و
مادامی که تکلیف قطعی معیننشده امور صغیر به وسیله دادستان یا قیمی که
موقتاً برای محجور معین میشود انجام خواهد شد.
ماده 100 - اعمال قیم بعد از ابلاغ حکم عزل او نافذ نیست.
ماده
101 - در مورد ماده 1244 قانون مدنی اگر قیم قبل از تعیین شخص دیگری به
جای او صورتحساب را فرستاده یا معلوم شود که تأخیر درفرستادن صورتحساب به
واسطه عذر موجه بوده است ممکن است همان شخص را به قیمومت ابقاء یا مجدداً
او را به قیمومت معین نمود.
ماده 102 - محجور میتواند در موارد رفع
حجر اعلام خروج از قیمومت را از دادگاه بخواهد و دادگاه پس از رسیدگی و
احراز موجب رفع حجرخروج محجور را از تحت قیمومت اعلام مینماید.
باب چهارم - امور راجع به امین
ماده 103 - علاوه بر مواردی که مطابق قانون مدنی تعیین امین میشود در موارد زیر نیز امین معین خواهد شد:
1 - برای اداره سهمالارثی که ممکن است از ترکه متوفی به جنین تعلق گیرد در صورتی که جنین ولی یا وصی نداشته باشد.
2ـ برای اداره اموالی که به مصارف عمومی اختصاص داده شده و مدیری نداشته باشد.
ماده
104 - کسی که در اثر کبر سن یا بیماری و امثال آن از اداره تمام و یا بعض
اموال خود عاجز شده میتواند از دادگاه بخواهد که برای اداره اموالاو امین
معین شود.
ماده 105 - تعیین امین برای جنین در دادگاه شهرستانی به عمل
میآید که مادر جنین در حوزه آن دادگاه اقامت دارد و برای کسی که عاجز از
ادارهاموال خود است دادگاه شهرستانی که شخص نامبرده در حوزه آن اقامت دارد
و در سایر مواردی که احتیاج به تعیین امین پیدا میشود دادگاه
شهرستانیصالح است که در حوزه آن دادگاه احتیاج به تعیین امین حاصل شده
است.
ماده 106 - سایر امور مربوطه به امین با دادگاهی است که امین را تعیین کرده است.
ماده
107 - در مورد جنین دادستان و اقربای جنین و در مورد مصارف عمومی دادستان و
هر ذینفعی میتواند از دادگاه درخواست تعیین امیننماید.
ماده 108 -
دادستان میتواند اشخاصی را که برای سمت امانت مناسب باشند به دادگاه معرفی
نموده و دادگاه پس از احراز لزوم تعیین امین از بیناشخاص نامبرده یا
اشخاص دیگر که طرف اعتماد باشند یک یا چند نفر را به سمت امین معین
مینماید.
ماده 109 - مادر جنین در صورت داشتن صلاحیت بر دیگران مقدم
است و در صورت عدم صلاحیت یا عدم قبول او اقربای نسبی و سببی جنین
بردیگران مقدم خواهند بود.
ماده 110 - در غیر مورد جنین پدر و جد و
مادر و اولاد و زن و شوهر کسی که امین برای اداره اموال او معین میشود با
داشتن صلاحیت به ترتیبمذکور بر دیگران تقدم دارند و در صورت نبودن اشخاص
مذکور سایر اقربا بر دیگران مقدم هستند.
ماده 111 - دادگاه میتواند علاوه بر امین یک یا چند نفر را به عنوان ناظر معین نماید.
ماده 112 - صورت تعدد امین و ناظر دادگاه باید حدود اختیارات آنها را معین نماید و نیز میتواند وظایف امناء متعدد را تفکیک کند.
ماده
113 - حفظ و نظارت اموال در مواردی که محتاج به تعیین امین است مادام که
امین معین نشده به عهده دادستانی است که اموال در حوزه اویافت میشود.
ماده
114 - در خارج ایران مأمورین کنسولی ایران حق دارند برای اداره اموال
ایرانیان که محتاج به تعیین امین و واقع در حوزه مأموریت آنها استموقتاً
نصب امین نمایند و باید تا ده روز پس از نصب امین مدارک عمل خود را به
وسیله وزارت امور خارجه به وزارت دادگستری بفرستند - نصب امیننامبرده وقتی
قطعی میگردد که دادگاه شهرستان تهران تصمیم مأمور کنسولی را تنفیذ کند.
ماده
115 - وظایف و اختیاراتی که به موجب قانون و نظامات مربوطه در مورد دخالت
دادستانها در امور محتاج به تعیین امین مقرر است در خارجایران به عهده
مأمورین کنسولی خواهد بود.
ماده 116 - اگر در عهود و قراردادهای منعقده
بین دولت ایران و دولتی که مأمور کنسولی مأموریت خود را در کشور آن دولت
اجراء میکند ترتیبیبر خلاف مقررات دو ماده فوق اتخاذ شده باشد مأمورین
مذکور مفاد آن دو ماده را تا حدی که با مقررات عهدنامه یا قرارداد مخالف
نباشد اجراء خواهندکرد.
ماده 117 - اشخاصی که نباید به قیمومت منصوب شوند به سمت امین معین نخواهند شد.
ماده
118 - کسی که به عنوان عجز از اداره اموال برای او امین معین شده اگر
تصرفی در اموال خود بنماید نافذ است و امین نمیتواند او را ممانعتنماید.
ماده 119 - مقررات راجع به وظائف و اختیارات و مسئولیت قیم شامل امین غائب و جنین هم میشود.
ماده
120 - سمت امینی که برای جنین معین شده است پس از تولد طفل زائل میشود و
در غیر این مورد نیز پس از زوال سببی که موجب تعیینامین شده است سمت امین
زائل خواهد شد.
ماده 121 - مقررات راجع به عزل قیم نسبت به امین هم جاری است.
ماده
122 - امینی که برای اداره اموال مربوطه به مصارف عمومی تعیین میشود باید
به ترتیبی که مقرر شده و موافق مصلحت اموال را اداره و درمصارف مخصوصه که
مقرر شده است صرف نماید.
ماده 123 - امینی که برای اداره اموال عاجز معین میشود به منزله وکیل عاجز است و احکام وکیل نسبت به او جاری است.
ماده
124 - امین باید در ظرف سه روز پس از ابلاغ با رعایت مدت مسافت مذکور در
آیین دادرسی مدنی قبول یا عدم قبول سمت امانت را به دادگاهاطلاع دهد و اگر
در این مدت قبول خود را اطلاع نداد شخص دیگری معین خواهد شد مگر اینکه قبل
از تعیین دیگری قبول سمت امانت را به دادگاهاطلاع دهد که در این صورت
همان شخص به سمت امانت باقی خواهد ماند.
ماده 125 - هزینه حفظ و اداره اموالی که برای آن امین معین شده است از اموال نامبرده برداشته خواهد شد.
باب چهارم - راجع به غائب مفقودالاثر
فصل اول - در صلاحیت دادگاه
ماده 126 - امور راجع به غائب مفقودالاثر با دادگاه شهرستان محلی است که آخرین اقامتگاه غائب در آن محل بوده.
ماده
127 - هر گاه آخرین اقامتگاه غائب در خارج از ایران باشد دادگاهی برای
رسیدگی به امور غائب صالح است که آخرین محل سکونت غائب درحوزه آن دادگاه
بوده.
ماده 128 - هر گاه غائب در ایران اقامتگاه یا محل سکنی نداشته یا
اقامتگاه و محل سکنای او در ایران معلوم نباشد دادگاه محلی برای رسیدگی
بهامور غائب صالح است که ورثه غائب در آن محل اقامت یا سکنی دارند.
ماده 129 - در صورتی که ورثه غائب در ایران معلوم نباشد دادگاهی صالح است که غائب در آنجا مال دارد.
فصل دوم - در تعیین امین
ماده 130 - دادستان و اشخاص ذینفع از قبیل وراث و بستانکار حق دارند از دادگاه درخواست تعیین امین برای اداره اموال غائب بنمایند.
ماده
131 - پس از وصول درخواست تعیین امین دادگاه در خصوص غیبت و اینکه غائب
کسی را برای اداره اموال خود معین کرده است یا نه تحقیقنموده و پس از
احراز غیبت و وجود شرایط ماده 1012 قانون مدنی تعیین امین مینماید.
ماده 132 - کسی که در زمان غیبت غائب عملاً متصدی امور او باشد در موقع تعیین امین برای غائب آن شخص بر دیگران مقدم خواهد بود.
ماده 133 - غائبی که تابعیت او مشکوک است تابع مقررات راجع به تبعه ایران است.
ماده 134 - سایر احکام امین غائب مطابق احکام مذکور در قانون مدنی و باب سوم این قانون است.
ماده 135 - بعد از صدور حکم موت فرضی غائب یا معلوم شدن موت حقیقی یا زنده بودن غائب سمت امین زایل میشود.
فصل سوم - دادن اموال به طور موقت به تصرف ورثه
ماده
136 - بعد از گذشتن دو سال تمام از آخرین خبر غائب ورثه او میتوانند از
دادگاه درخواست کنند که دارایی غائب به تصرف آنها داده شود.
ماده 137 - درخواست باید کتبی و مشتمل بر امور زیر باشد:
1 - نام و مشخصات درخواستکننده.
2 - مشخصات غائب.
3 - تاریخ غیبت.
4 - ادله و جهاتی که به موجب آن درخواستکننده حق این درخواست را برای خود قائل است.
ماده
138 - پس از وصول درخواستنامه دادگاه با حضور درخواستکننده و دادستان به
دلائل درخواست رسیدگی مینماید و نیز راجع به اقامتگاهغائب و تاریخ غیبت و
معلوم نبودن محل او بازجویی لازم نموده و در صورت احراز صلاحیت
درخواستکننده آگهی مشتمل بر درخواست نامبرده ودعوت اشخاصی که از غائب
اطلاعی دارند برای اظهار اطلاع به دادگاه ترتیب میدهد.
ماده 139 -
آگهی مذکور فوق در سه دفعه متوالی هر کدام به فاصله یک ماه منتشر میشود و
پس از یک سال از تاریخ نشر آخرین آگهی در صورتوجود شرایط مذکور در ماده
1025 و 1026 قانون مدنی اموال غائب به تصرف ورثه او داده میشود.
ماده
140 - در صورتی که غائب برای اداره اموال خود کسی را معین کرده باشد و آن
کس فوت شود یا به جهت دیگری صلاحیتش برای اداره اموالاز بین برود امین
برای اداره اموال معین میگردد و اموال به تصرف ورثه داده نمیشود تا حکم
موت فرضی غائب صادر شود.
ماده 141 - هر گاه در بین اموال غائب مال ضایع
شدنی باشد ورثه یا امین که اموال غائب به تصرف آنها داده شده آن مال را
فروخته و از نتیجهفروش با رعایت مصلحت غائب مالی خریداری و یا اقدام دیگری
که به صرفه غائب باشد مینماید.
ماده 142 - هر یک از امین و ورثه که
اموال غائب به تصرف آنها داده شده است میتوانند با اجازه دادستان اموال
منقوله غائب را که مورد احتیاجنیست فروخته و از پول آن مال دیگری که موافق
مصلحت غائب باشد خریداری و یا اقدام دیگری که به صرفه غائب باشد بنمایند.
ماده
143 - در موردی که اموال غائب به ورثه تسلیم میشود هر گاه وصیتی شده باشد
اموال مورد وصیت به وصی یا موصیله داده میشودمشروط به اینکه مطابق ماده
1026 قانون مدنی تأمین بدهند.
ماده 144 - ورثه و وصی و موصیله که
اموال غائب موقتاً به آنها تسلیم میشود باید اموال را با رعایت مصلحت غائب
حفظ و اداره نمایند و آنها دراداره اموال غائب به منزله وکیل او خواهند
بود.
ماده 145 - در مورد تسلیم اموال به امین یا ورثه دادگاه به
درخواست یکی از ورثه یا امین صورتی از اموال و اسناد غائب تنظیم مینماید و
اینصورت در دفتر دادگاه بایگانی میشود و اشخاص ذینفع میتوانند از آن
رونوشت بگیرند.
ماده 146 - در صورتی که ورثه درخواست کنند صورت اموال
با حضور دادستان تنظیم و بهای اموال به توسط کارشناس معین و در صورت
اموالبهای آنها قید شود دادگاه درخواست نامبرده را میپذیرد و هزینه
ارزیابی از مال غائب برداشته خواهد شد.
ماده 147 - نفقه اشخاص
واجبالنفقه غائب و دیون غائب از وجوه نقد یا منافع اموال او داده میشود و
در صورت عدم کفایت از اموال منقولهفروخته خواهد شد و اگر اموال منقول هم
کافی نباشد از اموال غیر منقول فروخته میشود.
ماده 148 - در غیر مورد ماده قبل ورثه و امین حق ندارند اموال غیر منقول غائب را بفروشند یا رهن بگذارند.
ماده
149 - در دعوی بر غائب ورثه یا امین که مال به تصرف آنها داده شده طرف
دعوی خواهند بود و همچنین ورثه یا امین حق دارند برای وصولمطالبات غائب
اقامه دعوی نمایند.
ماده 150 - در موردی که اموال غائب به تصرف ورثه یا
امین داده شده باشد دادگاه میتواند حقالزحمه متناسبی از درآمد اموال
برای ورثه یا امینمعین نماید هزینه حفظ و اداره اموال غائب از اموال غائب
برداشته میشود.
ماده 151 - هر گاه بین ورثه غائب غائبی بوده که محتاج
به تعیین امین باشد برای او نیز امینی معین و سهم شخص غائب به امین سپرده
میشود.
ماده 152 - هر گاه بین ورثه غائب محجوری باشد سهم او به ولی یا قیم یا وصی سپرده خواهد شد.
فصل چهارم - در حکم موت فرضی
ماده 153 - اشخاص زیر میتوانند از دادگاه درخواست صدور حکم موت فرضی غائب را بنمایند:
1 - ورثه غائب.
2 - وصی و موصیله.
ماده 154 - درخواست باید کتبی و مشتمل بر امور زیر باشد:
1 - مشخصات غائب.
2 - تاریخ غیبت.
3 - دلایلی که به موجب آن درخواستکننده حق درخواست صدور حکم موت فرضی را دارد.
4
- ادله و اسنادی که مطابق ماده 1020 و 1021 و 1022 قانون مدنی ممکن است به
موجب آن ادله و اسناد درخواست حکم موت فرضی غائب رانمود.
ماده 155 -
پس از وصول درخواستنامه دادگاه اظهارات و دلایل درخواستکننده را در نظر
گرفته و در صورتی که اظهارات و دلایل نامبرده راموجه دانست آگهی مطابق
ماده 1023 قانون مدنی ترتیب میدهد و این آگهی در سه دفعه متوالی هر کدام
به فاصله یک ماه منتشر میشود و جلسهرسیدگی به درخواست به فاصله یک سال از
تاریخ نشر آخرین آگهی معین میگردد.
مقررات این ماده در صورتی اجراء
میشود که قبلاً در زمینه درخواست تصرف اموال آگهی نشده باشد و چنانچه
مطابق ماده 1025 قانون مدنی آگهی شده باشد دادگاه به آن اکتفا مینماید.
ماده 156 - رسیدگی با حضور درخواستکننده و دادستان به عمل میآید - عدم حضور درخواستکننده مانع رسیدگی نیست.
ماده 157 - دادگاه میتواند هر گونه تحقیق که مقتضی بداند بنماید و پس از احراز موجبات صدور حکم موت فرضی حکم میدهد.
ماده 158 - حکم باید مشتمل بر امور زیر باشد:
1 - نام و نام خانواده درخواستکننده.
2 - مشخصات غائب.
3 - دلایل و مستندات حکم.
4 - تاریخ صدور حکم.
ماده 159 - درخواستکننده میتواند از رد درخواست خود و دادستان از حکم موت فرضی پژوهش بخواهد و رأی پژوهش قابل فرجام نیست.
ماده 160 - بعد از قطعیت حکم موت فرضی تأمیناتی که از امین یا ورثه گرفته شده است مرتفع میشود.
ماده
161 - در هر موقع که موت حقیقی یا زنده بودن غائب معلوم شود اقداماتی که
راجع به موت فرضی او به عمل آمده است بلااثر خواهد شدمگر اقداماتی که برای
حفظ و اداره اموال غائب شده است.
باب پنجم - در امور راجع به ترکه
فصل اول - در صلاحیت
ماده
162 - امور راجع به ترکه عبارت است از اقداماتی که برای حفظ ترکه و
رسانیدن آن به صاحبان حقوق میشود از قبیل مهر و موم و تحریر ترکهو اداره
ترکه و غیره.
ماده 163 - امور راجع به ترکه با دادگاه بخشی است که
آخرین اقامتگاه متوفی در ایران در حوزه آن دادگاه بوده و اگر متوفی در
ایران اقامتگاه نداشتهبا دادگاهی است که آخرین محل سکنای متوفی در حوزه آن
دادگاه بوده.
ماده 164 - هر گاه متوفی در ایران اقامتگاه یا محل سکنی
نداشته دادگاهی صالح است که ترکه در آنجا واقع شده و اگر ترکه در جاهای
مختلف باشددادگاهی که مال غیر منقول در حوزه آن واقع است صلاحیت خواهد
داشت و اگر اموال غیر منقول در حوزههای متعدد باشد صلاحیت با دادگاهی
استکه قبلاً شروع به اقدام کرده.
ماده 165 - هر گاه تمام یا قسمتی از
اموال متوفی در حوزه دادگاهی غیر از دادگاهی که مطابق مواد فوق صالح است
باشد دادگاهی که اموال در حوزهآن دادگاه است اقدامات راجع به حفظ اموال
متوفی را از قبیل مهر و موم به عمل آورده رونوشت صورتمجلس عملیات خود را به
دادگاهی که مطابق دوماده فوق برای رسیدگی به امور ترکه صالح است
میفرستند.
فصل دوم - در مهر و موم
ماده 166 - دادگاه بخش مهر مخصوصی برای مهر و موم ترکه خواهد داشت و نمونه آن باید نزد رییس دادگاه شهرستان باشد.
ماده 167 - اشخاص مذکور زیر میتوانند درخواست مهر و موم ترکه را بنمایند:
1 - هر یک از ورثه متوفی یا نماینده قانونی آنها.
2 - موصیله در صورتی که وصیت به جزء مشاع شده باشد.
3
- طلبکار متوفی که طلب او مستند به سند رسمی یا حکم قطعی باشد به مقدار
طلب در صورتی که در مقابل طلب رهن نبوده و ترتیب دیگریهم برای تأمین طلب
نشده باشد.
4 - کسی که از طرف متوفی به عنوان وصایت معین شده باشد.
ماده 168 - دادگاه بخش در موارد زیر پس از اطلاع اقدام به مهر و موم مینماید:
1 - در موردی که کسی که در خانه استیجاری یا مهمانخانه و امثال آن فوت شده و کسی برای حفظ اموال او نباشد.
2 - در صورتی که از اموال دولتی یا عمومی نزد متوفی امانت باشد.
در مورد شق اول این ماده مالک خانه یا مدیر مهمانخانه و امثال آنها مکلفند به دادگاه بخش اطلاع بدهند.
ماده
169 - در مورد شق 2 ماده فوق مهر و موم فقط نسبت به اموال دولتی یا عمومی
که نزد متوفی امانت بوده است به عمل میآید مگر اینکهاشخاص صلاحیتدار
درخواست مهر و موم نسبت به بقیه اموال را بنمایند.
ماده 170 - در صورتی
که قبل از حضور دادرس دادگاه بخش در محل ترکه اقدام فوری برای حفظ ترکه
لازم باشد اقدام مزبور به توسط دادستان و درجایی که دادستان نباشد به توسط
کلانتری محل و اگر مأمورین شهربانی نباشند به توسط دهبان با حضور دو نفر
معتمد محلی به عمل میآید و در موردمداخله دهبان دادستان میتواند در هر
دهستان که مقتضی بداند دهبان را از مداخله منع کرده و صاحب دفتر رسمی یا
یکی از مأمورین دولتی یا دو نفرمعتمد محلی را متفقاً به انجام این کار
مأمور نماید مأمورین نامبرده مراتب را در صورتمجلس نوشته و آن را به دادگاه
بخش میفرستند.
ماده 171 - در هر موردی که از طرف مأمورین مذکور در
ماده قبل ترکه مهر و موم میشود مأمورین نامبرده کلید قفلهایی را که به روی
آن مهر و مومخورده است در پاکت یا لفافی مهر و موم نموده و به دادگاه بخش
میفرستند.
ماده 172 - در صورتی که بین ورثه محجوری باشد که ولی یا
وصی یا قیم نداشته باشد دادرس باید پس از مهر و موم مراتب را به دادستان
اطلاعدهد که جهت تعیین قیم اقدام نماید.
ماده 173 - در صورتی که بین
ورثه غائبی باشد که برای اداره اموال خود نماینده نداشته باشد اگر محل غائب
معلوم است دادرس مهر و موم ترکه رابه او اطلاع میدهد و اگر محل غائب
معلوم نباشد به دادستان اطلاع خواهد داد که در صورت اقتضاء جهت تعیین امین
برای او اقدام کند.
ماده 174 - رییس دادگاه در مواردی که باید اقدام به
مهر و موم شود فوراً باید خود یا به وسیله کارمند علیالبدل اقدام به مهر و
موم نماید و اگر علتیموجب تأخیر این اقدام گردد علت مذکور را در صورتمجلس
مینویسد.
ماده 175 - وقت مهر و موم را دادگاه به اشخاصی که ذینفع بداند اطلاع میدهد ولی نباید این امر موجب تأخیر مهر و موم شود.
ماده 176 - در موقع مهر و موم صورتمجلسی مشتمل بر امور زیر تنظیم میشود:
1 - تاریخ سال و ماه و روز و ساعتی که اقدام به مهر و موم شده است.
2 - نام و مشخصات کسی که مباشر مهر و موم است.
3 - علتی که موجب مهر و موم شده است.
4
- نام و مشخصات و محل اقامت کسی که درخواست مهر و موم نموده و اگر دادرس
به نظر خود اقدام به مهر و موم کرده باشد این نکته را درصورتمجلس
مینویسد.
5 - نام و مشخصات و اظهارات اشخاص ذینفع که در موقع مهر و موم حاضر بودهاند.
6 - تعیین جایی که ترکه در آنجا مهر و موم شده از قبیل اتاق - صندوقخانه و گنجه.
7 - وصف اجمالی از اشیایی که مهر و موم نشده است.
8 - اموال در محل خود مهر و موم شده است یا محل آن تغییر داده شده.
9 - نگهبان در صورتی که معین شده باشد با ذکر اینکه نگاهبان را دادرس مستقلاً معین کرده یا بر حسب معرفی اشخاص ذینفع.
10
- اظهار کتبی و صریح با قید التزام از کلیه اشخاصی که با متوفی در یک جا
زندگانی کرده و یا اموال در تصرف آنها بوده مشعر بر اینکه چیزی از
اموالمتوفی را خارج یا مخفی نکرده و مطلع نیستند که دیگری به طور مستقیم
یا غیر مستقیم اموال متوفی را برده یا مخفی کرده است.
ماده 177 -
صورتمجلس مذکور فوق باید به امضاء کسی که مباشر مهر و موم است و اشخاص
ذینفع برسد و در صورتی که اشخاص مزبور نخواهندیا نتوانند امضاء کنند مراتب
در صورتمجلس ذکر میشود.
ماده 178 - کلید قفلهایی که روی آن مهر و موم شده در دادگاه بخش بایگانی و این امر در صورتمجلس قید میشود.
ماده 179 - نسبت به اموالی که مهر و موم آن ممکن نیست صورت اجمالی از آن برداشته شده و در صورت لزوم نگاهبانی بر آن میگمارند.
ماده
180 - در صورتی که از اموال دولتی یا عمومی نزد متوفی امانت باشد اموال
نامبرده در همان محلی که متوفی گذارده است مهر و موم خواهدشد مگر اینکه
موجبی برای تغییر محل باشد.
ماده 181 - هر گاه در حین مهر و موم ترکه
وصیتنامه یا برگهای دیگری پیدا شود که در لفافی مهر و موم شده باشد دادرس
مشخصات اوراق وچگونگی مهر و موم و عنوانی که روی آن نوشته شده و نشانه روی
لفاف را در صورتمجلس نوشته دادرس و حاضرین اگر معروف باشند و
بتوانندامضاء کنند امضاء مینمایند و اگر امتناع از امضاء نمایند امتناع
آنها از امضاء نوشته میشود.
ماده 182 - لفاف مذکور در ماده فوق به دادگاهی که برای رسیدگی به امور ترکه صالح است فرستاده میشود.
ماده
183 - اگر از عنوان روی لفاف یا علائم دیگری معلوم شود که برگها متعلق به
غیر متوفی است دادرس برگها را به صاحبان آن رد نموده و رسیددریافت
مینماید و مشخصات آن را در صورتمجلس مینویسد و اگر صاحبان برگها حاضر
نباشند آن را تأمین مینماید تا صاحبان آنها مطالبه نمایند.
حکم این ماده در موردی جاری است که معارضی نباشد و الا مطابق ماده قبل رفتار خواهد شد.
ماده
184 - هر گاه وصیتنامه در لفاف نباشد دادرس اوصاف آن را در صورتمجلس
نوشته آن را به دادگاهی که برای رسیدگی به امور ترکه صالحاست میفرستد.
ماده
185 - دادگاهی که لفاف مذکور در مواد فوق به آنجا فرستاده شده است آن را
باز میکند و در صورتی که برگها جزو ترکه باشد امانت نگاهمیدارد و الا
اگر صاحبان آن حاضر باشند به آنها داده میشود و اگر حاضر نیستند محفوظ
میماند تا صاحبان آن حاضر شوند و اگر معلوم نباشد که برگهامتعلق به کیست
برگها در دادگاه میماند تا صاحب آن معلوم شود.
ماده 186 - اگر به
دادرس در ضمن عملیات مهر و موم اطلاعی راجع به وجود وصیتنامه داده شود
دادرس جستجو نموده و چنانچه وصیتنامهموجود باشد به ترتیب مذکور در ماده
184 عمل میکند.
ماده 187 - در مواردی که وصیتنامه معتبری به نظر
دادرس میرسد که آن وصیتنامه مشتمل بر امور فوری باشد دادرس اجازه میدهد
که امورمذکور انجام داده شود.
ماده 188 - در موقع مهر و موم یا
برداشتن مهر و موم اشیاء یا نوشتجاتی که داخل در ترکه نبوده و متعلق به زن
یا شوهر متوفی یا متعلق به غیر باشدبه صاحبان آنها رد و مشخصات اشیاء
نامبرده در صورتمجلس نوشته میشود.
ماده 189 - آن مقدار از اثاثالبیت و
غیره که برای زندگانی عیال و اولاد متوفی ضرورت دارد و همچنین اشیایی که
قابل مهر و موم نیست مهر و مومنمیشود و اشیاء مزبور در صورتمجلس توصیف
میگردد.
ماده 190 - هزینهای که برای کفن و دفن متوفی با رعایت شئون
او لازم و ضروری است از وجوه نقد برداشته میشود و اگر وجه نقد نباشد از
ترکهبرداشته شده و به فروش میرسد و بقیه مهر و موم خواهد شد.
ماده
191 - در صورتی که متوفی مالی نداشته یا مال قابل مهر و موم نباشد دادرس
صورتمجلسی تنظیم نموده و این مطلب را در آن قید مینماید.
ماده 192 -
بعد از تحریر ترکه درخواست مهر و موم پذیرفته نمیشود و اگر در اثناء تحریر
ترکه درخواست مهر و موم بشود فقط آن مقداری کهتحریر نشده است مهر و موم
میگردد.
ماده 193 - اشیاء ضایع شدنی یا اشیایی که نگاهداری آنها
مستلزم هزینه بیتناسب است یا اموال کم قیمتی که حمل و نقل و نگاهداری آنها
مستلزمزحمت و اشغال مکان وسیعی است ممکن است مهر و موم نشود و در این
صورت اگر اشیاء نامبرده مورد احتیاج اشخاص واجبالنفقه نباشد فروختهشده و
پول آن در صندوق دادگستری یا یکی از بانکهای معتبر تودیع میشود.
فصل سوم - در برداشتن مهر و موم
ماده 194 - کسانی که حق درخواست مهر و موم ترکه را دارند میتوانند رفع مهر و موم را هم درخواست نمایند.
ماده
195 - درخواست برداشتن مهر و موم از دادگاه بخشی میشود که برای رسیدگی به
امور ترکه صالح است و هر گاه ترکه در حوزه دادگاه بخشدیگری باشد دادگاه
بخش محل وجود ترکه به دستور دادگاه مذکور اقدام به رفع مهر و موم مینماید و
صورتمجلس مربوط به این عمل را به دادگاهی کهدستور برداشتن مهر و موم را
داده است میفرستد.
ماده 196 - دادگاه بخشی که مهر و موم را برمیدارد
روز و ساعت برداشتن مهر و موم را معین و به عموم وراث و وصی و موصیلهم که
معروف ومحل اقامت آنها در حوزه آن دادگاه بخش باشد ابلاغ مینماید.
ماده
197 - نسبت به اشخاص ذینفع که محل اقامت آنها خارج از حوزه دادگاه بخش
باشد ابلاغ وقت به آنها لازم نیست و اگر وقت به اشخاصمذکور اطلاع داده
نشود دادگاه به جای آنها متصدی دفتر رسمی یا یک نفر از معتمدین محل را معین
و او را دعوت میکند که با حضور او مهر و مومبرداشته شود.
ماده 198 - عدم حضور اشخاصی که وقت برداشتن مهر و موم به آنها اطلاع داده شده مانع از برداشتن مهر و موم نخواهد بود.
ماده
199 - در صورتی که بین ورثه غائب یا محجور باشد رفع مهر و موم بعد از
تعیین وکیل یا امین برای غائب و تعیین قیم برای محجور به عملخواهد آمد.
ماده 200 - دادرس دادگاه بخش میتواند برداشتن مهر و موم را خود انجام دهد یا به کارمند علیالبدل رجوع نماید.
ماده 201 - در موقع برداشتن مهر و موم صورتمجلسی مشتمل بر امور زیر تنظیم میشود:
1 - تاریخ - ساعت - روز - ماه - سال با تمام حروف.
2 - نام و مشخصات درخواستکننده.
3 - حضور و اظهارات اشخاص ذینفع و نمایندگان آنها و اشخاصی که دادگاه بخش دعوت کرده است.
4 - مهر و موم صحیح و بیعیب بوده یا دست خورده با توصیف کامل از دست خوردگی.
5 - نام و سمت کسی که مهر و موم را بر میدارد.
6 - امضاء کسی که مهر و موم را برمیدارد و سایر حاضرین.
ماده
202 - در موقع برداشتن مهر و موم صورت ریز آنچه از ترکه مهر و موم شده
مطابق ترتیب مذکور در تحریر ترکه برداشته خواهد شد و اگرتنظیم صورت ریز
ترکه در یک جلسه تمام نشود در آخر هر جلسه آن قسمتی از ترکه که مهر و موم
آن برداشته شده مجدداً مهر و موم میشود.
ماده 203 - اگر در ضمن ترکه
اشیاء یا نوشتجاتی متعلق به غیر باشد و صاحبان آنها استرداد آن را درخواست
نمایند باید به کسی که حق گرفتن اشیاءو نوشتجات را دارد رد شود و هر گاه
صاحبان اشیاء و نوشتجات حاضر نباشند اشیاء و نوشتجات نامبرده حفظ میشود تا
به صاحبان آنها رد شود.
ماده 204 - در موارد زیر مهر و موم بدون تنظیم صورت ریز ترکه برداشته میشود:
1
- در صورتی که درخواستکننده مهر و موم درخواست رفع مهر و موم را بدون
تنظیم صورت ریز ترکه نماید و بین ورثه محجور یا غائب و علتدیگری برای مهر و
موم یا تحریر ترکه نباشد.
2 - در صورتی که مهر و موم به درخواست
بستانکار به عمل آمده و ورثه پرداخت طلب او را تعهد نمایند یا بستانکار با
برداشتن مهر و موم بدونتنظیم صورت ریز ترکه رضایت دهد و علت دیگری برای
مهر و موم یا تحریر ترکه نباشد.
3 - اگر علت مهر و موم قبل از برداشتن مهر و موم یا در جریان آن مرتفع شود.
ماده
205 - هر گاه بین ورثه غائب یا محجور باشد و همچنین در صورتی که وارث
متوفی معلوم نباشد در موقع برداشتن مهر و موم ترکه باید تحریرشود.
فصل چهارم - در تحریر ترکه
ماده 206 - مقصود از تحریر ترکه تعیین مقدار ترکه و دیون متوفی است.
ماده 207 - درخواست تحریر ترکه از ورثه یا نماینده قانونی آنها و وصی برای اداره اموال پذیرفته میشود.
ماده
208 - امین غائب و قیم محجور باید در ظرف ده روز از تاریخ تعیین و ابلاغ
سمت نامبرده به آنها در صورتی که ترکه تحریر نشده باشددرخواست تحریر ترکه
نمایند.
ماده 209 - در صورتی که سهم محجور از ترکه متوفایی قبل از
تعیین قیم معین نشده باشد قیم باید به محض انتصاب خود درخواست تحریر
ترکهنماید و همچنین است در صورتی که پس از تعیین قیم سهمی از ترکه متوفایی
به محجور برسد.
ماده 210 - دادگاه بخش برای تحریر ترکه وقتی را که
کمتر از یک ماه و بیش از سه ماه از تاریخ نشر آگهی نباشد معین کرده و در
یکی از روزنامههایکثیرالانتشار آگهی میدهد که ورثه یا نماینده قانونی
آنها بستانکاران و مدیونین به متوفی و کسان دیگری که حقی بر ترکه متوفی
دارند در ساعت و روزمعین در دادگاه برای تحریر ترکه حاضر شوند.
علاوه
بر آگهی فوق برای هر یک از ورثه یا نماینده قانونی آنها و وصی و موصیله
اگر معین و در حوزه دادگاه مقیم باشند برای حضور در وقت مقرراحضاریه
فرستاده میشود.
ماده 211 - هر گاه میزان ترکه کمتر از یک هزار ریال
باشد آگهی مذکور در ماده فوق لازم نیست و دادگاه وقتی را برای تحریر ترکه
معین کرده و بهاشخاص ذینفع که معلوم و در حوزه دادگاه مقیم باشند اطلاع
میدهد.
ماده 212 - غیبت اشخاصی که احضار شدهاند مانع از تحریر ترکه نخواهد بود.
ماده 213 - برای تحریر ترکه صورتی از ترکه برداشته میشود و این صورت باید مشتمل بر امور زیر باشد:
1 - توصیف اموال منقول با تعیین بهای آن.
2 - تعیین اوصاف و وزن و عیار نقره و طلا آلات.
3 - مبلغ و نوع نقدینه.
4 - بهاء و نوع برگهای بهادار.
5 - اسناد با ذکر خصوصیات آنها.
6 - نام رقبات غیر منقول.
ماده 214 - ارزیابی اموال منقول به توسط ارزیابی که مورد تراضی ورثه یا مورد اعتماد دادرس باشد به عمل میآید.
ماده
215 - مطالبات و بدهی متوفی که به موجب احکام نهایی و اسناد رسمی یا دفاتر
و برگهای مربوط به متوفی یا اقرار مدیونین و ورثه مسلماست نیز در صورت
ترکه نوشته میشود.
ماده 216 - در موقع تحریر ترکه صورتمجلسی برداشته میشود که مشتمل بر امور زیر باشد:
1 - نام و سمت متصدی تحریر ترکه.
2 - نام و مشخصات کسانی که احضار شده و کسانی که حاضر شدهاند.
3 - محلی که تحریر ترکه در آنجا صورت میگیرد.
4 - اظهارات اشخاص راجع به دارایی و بدهی و ترکه متوفی.
5 - نام و مشخصات کسی که اسناد و اموال به او داده میشود.
ماده
217 - اگر در ضمن ترکه دفاتر بازرگانی باشد جاهای سفید آن با دو خط متقاطع
پر میشود و اگر دفاتر مطابق قانون پلمب نشده باشد متصدیتحریر ترکه صفحات
دفتر را امضاء مینماید و اگر بین صفحههایی که نوشته شده جای سفید مانده
باشد آنجا دو خط متقاطع کشیده میشود.
ماده 218 - در مدتی که ترکه تحریر میشود تصرف در ترکه ممنوع است مگر تصرفاتی که برای اداره و حفظ ترکه لازم است.
ماده 219 - عملیات اجرایی راجع به بدهی متوفی در مدت تحریر ترکه معلق میماند.
ماده 220 - مرور زمان نسبت به مطالبات متوفی در مدت تحریر ترکه جاری نمیشود.
ماده 221 - دعاوی راجعه به ترکه یا بدهی متوفی در مدت تحریر ترکه توقیف میشود ولی به درخواست مدعی ممکن است خواسته تأمین شود.
ماده
222 - صورت ترکه و همچنین صورت مجلس تحریر ترکه در دفتر دادگاه بایگانی
میشود و اشخاص ذینفع میتوانند به آن مراجعه نموده ورونوشت بگیرند.
ماده
223 - هر گاه در موقع تحریر ترکه اختلافی بین ورثه راجع به اداره ترکه
باشد دادگاه سعی میکند که اختلاف آنها به طریق مسالمت مرتفع شودو الا به
درخواست یکی از ورثه کسی را از ورثه یا غیر آنها برای حفظ ترکه موقتاً معین
مینماید.
ماده 224 - خاتمه تحریر ترکه به ورثه اطلاع داده میشود و
هر گاه ورثه یا اقامتگاه آنها معین نباشد اطلاع مزبور به وسیله آگهی در
روزنامه خواهدشد.
فصل پنجم - راجع به دیون متوفی
مبحث اول - استیفاء دین از ترکه
ماده
225 - دیون و حقوقی که به عهده متوفی است بعد از هزینه کفن و دفن و تجهیز
متوفی و سایر هزینههای ضروری از قبیل هزینه حفظ و ادارهترکه باید از ترکه
داده شود.
ماده 226 - ورثه ملزم نیستند غیر از ترکه چیزی به
بستانکاران بدهند و اگر ترکه برای اداء تمام دیون کافی نباشد ترکه مابین
تمام بستانکاران بهنسبت طلب آنها تقسیم میشود مگر اینکه آن را بدون شرط
قبول کرده باشند که در این صورت مطابق ماده 246 مسئول خواهند بود.
در
موقع تقسیم دیونی که به موجب قوانین دارای حق تقدم و رجحان هستند رعایت
خواهد شد بستانکاران زیر هر یک به ترتیب حق تقدم بر دیگراندارند:
طبقه اول
الف - حقوق خدمه خانه برای مدت سال آخر قبل از فوت.
ب - حقوق خدمتگذاران بنگاه متوفی برای مدت شش ماه قبل از فوت.
ج - دستمزد کارگرانی که روزانه یا هفتگی مزد میگیرند برای مدت سه ماه قبل از فوت.
طبقه دوم
طلب
اشخاصی که مال آنها به عنوان ولایت یا قیمومت تحت اداره متوفی بوده نسبت
به میزانی که متوفی از جهت ولایت و یا قیمومت مدیون شدهاست.
این نوع طلب در صورتی دارای حق تقدم خواهد بود که موت در دوره قیمومت یا ولایت و یا در ظرف یک سال بعد از آن واقع شده باشد.
طبقه سوم
طلب پزشک و داروفروش و مطالباتی که به مصرف مداوای متوفی و خانوادهاش در ظرف سال قبل از فوت رسیده است.
طبقه چهارم
الف - نفقه زن مطابق ماده 1206 قانون مدنی.
ب - مهریه زن تا میزان ده هزار ریال.
طبقه پنجم
سایر بستانکاران.
ماده
227 - اگر چیزی از ترکه در مقابل دینی رهن باشد مرتهن نسبت به مال مرهون
بر سایر بستانکاران مقدم است و اگر بهای مال مرهون از طلبمرتهن زاید باشد
مقدار زاید مابین بستانکاران تقسیم میشود و اگر کمتر باشد مرتهن نسبت به
باقیمانده طلب خود مانند سایر بستانکاران خواهد بود.
ماده 228 - ورثه میتوانند دیون را از ترکه یا از مال خود اداء نمایند.
ماده 229 - تصرفات ورثه در ترکه از قبیل فروش و صلح و هبه و غیره نافذ نیست مگر بعد از اجازه بستانکاران و یا اداء دیون.
ماده 230 - ورثه در مقابل بستانکاران ضامن نقص یا تلف ترکه نیستند مگر اینکه نقص یا تلف مستند به تقصیر آنها باشد.
ماده 231 - دیون مؤجل متوفی بعد از فوت حال میشود.
ماده
232 - دعوی بر میت اعم از دین یا عین باید به طرفیت ورثه و یا نماینده
قانونی آنها اقامه شود هر چند ترکه در ید وارث نباشد لیکن مادامی کهترکه
به دست آنها نرسیده است مسئول اداء دیون نخواهند بود.
ماده 233 - اثبات
دعوی به طرفیت بعضی از ورثه نسبت به سهم همان بعض مؤثر است و وارث دیگر که
طرف دعوی نبوده میتواند بر حکمی کهبه طرفیت بعضی از ورثه صادر شده
اعتراض نماید.
ماده 234 - ورثه میتوانند برای اثبات طلب یا حقی برای
متوفی اقامه دعوی کنند هر چند بعد از ثبوت حق چیزی عاید آنها نشود مثل
اینکه دینمتوفی مستغرق ترکه او باشد.
ماده 235 - بستانکار از متوفی
نیز در صورتی که ترکه به مقدار کافی برای اداء دین در ید ورثه نباشد
میتواند بر کسی که او را مدیون متوفی میداندیا مدعی است که مالی از ترکه
متوفی در ید او است اقامه دعوی کند.
ماده 236 - در مورد ماده قبل اگر
طلب از متوفی محرز نباشد مدعی باید طلب خود را از متوفی به طرفیت ورثه
اثبات و پس از آن دعوی خود را برکسی که مدیون متوفی یا مالی از متوفی نزد
او میداند اقامه کند و میتواند بر هر دو در یک دادخواست اقامه دعوی
نماید.
ماده 237 - در مواردی که برای اداء دیون متوفی وصی معین شده است اثبات دین به طرفیت وصی و ورثه خواهد شد.
ماده 238 - در مورد ترکه متوفای بلاوارث که مدیر ترکه معین میشود اثبات دین به طرفیت مدیر ترکه میگردد.
ماده
239 - در دعاوی راجع به عین طرف دعوی کسی است که عین در دست او است خواه
وارث باشد یا غیر وارث مگر اینکه آن کس مقر باشد کهعین جزو ترکه است که در
این صورت مدعی باید برای اثبات ادعاء خود بر تمام ورثه اقامه دعوی نماید.
ماده
240 - ورثه متوفی میتوانند ترکه را قبول کرده که دیون متوفی را بپردازند و
یا ترکه را واگذار و رد کنند که به بستانکاران داده شود و نیزمیتوانند
قبول یا رد خود را منوط به تحریر ترکه نمایند و پس از تحریر ترکه دیون و
ترکه را مطابق صورت تحریر قبول یا رد نمایند و یا تصفیه ترکه را ازدادگاه
بخواهند.
ماده 241 - قیم محجور و امین غایب نمیتوانند ترکه و دیون را
به طور مطلق قبول نمایند ولی میتوانند مطابق صورت تحریر ترکه قبول کنند.
(مبحث دوم - قبول ترکه)
ماده 242 - قبول ترکه ممکن است صریح باشد یا ضمنی.
قبول صریح آن است که به موجب سند رسمی یا عادی قبول خود را به دادگاه اطلاع بدهند.
قبول
ضمنی آن است که عملیاتی در ترکه نمایند که کاشف از قبول ترکه و اداء دیون
باشد از قبیل بیع و صلح و هبه و رهن و امثال آن که به طور وضوحکشف از قبول
ترکه نماید.
ماده 243 - حفظ ترکه و جمعآوری درآمد و وصول مطالبات و به طور کلی اقدامات راجع به اداره ترکه کاشف از قبول آن نخواهد بود.
ماده
244 - اگر چیزی از ترکه در معرض تلف بوده یا حفظ آن محتاج به هزینهای
باشد که متناسب با بهای آن نیست وارث میتواند آن را بفروشد واین عمل قبول
ضمنی ترکه محسوب نمیشود.
و همچنین در صورتی که برای هزینه کفن و دفن
میت و هزینه ضروری دیگر فروش قسمتی از ترکه لازم باشد این عمل قبول ضمنی
ترکه محسوبنیست.
ماده 245 - اگر وارثی قبل از قبول یا رد ترکه فوت کند ورثه آن وارث به جای او میتوانند ترکه را قبول یا رد نمایند.
ماده 246 - هر گاه بعضی از ورثه ترکه را قبول و بعضی رد نمایند ترکه باید تحریر شود و بعد از تحریر هم میتوانند قبول یا رد نمایند.
ماده 247 - وارثی که ترکه را قبول کرده است مادامی که تصرف در ترکه نکرده میتواند رد نماید.
ماده
248 - در صورتی که ورثه ترکه را قبول نمایند هر یک مسئول اداء تمام دیون
به نسبت سهم خود خواهند بود مگر اینکه ثابت کنند دیونمتوفی زاید بر ترکه
بوده یا ثابت کنند که پس از فوت متوفی ترکه بدون تقصیر آنها تلف شده و
باقیمانده ترکه برای پرداخت دیون کافی نیست که در اینصورت نسبت به زائد از
ترکه مسئول نخواهند بود.
مبحث سوم - رد ترکه
ماده 249 - وارثی که
ترکه را رد میکند باید کتباً یا شفاهاً به دادگاه اطلاع بدهد اطلاع مزبور
در دفتر مخصوصی ثبت خواهد شد این رد نباید معلق یامشروط باشد.
ماده
250 - رد ترکه باید در مدت یک ماه از تاریخ اطلاع وارث به فوت مورث به عمل
آید اگر در مدت نامبرده رد ترکه به عمل نیاید در حکم قبول ومشمول ماده 248
خواهد بود.
ماده 251 - در صورتی که ترکه تحریر شده باشد مدت مذکور فوق از تاریخ ابلاغ خاتمه تحریر ترکه به وارث شروع میشود.
ماده 252 - اگر وارثی قبل از رد ترکه فوت شود حق رد به ورثه او منتقل میشود.
ماده 253 - اگر وارث عذر موجهی برای عدم اظهار رد در مدت مقرر داشته باشد دادگاه میتواند مهلت مذکور را تمدید یا تجدید کند.
ماده
254 - هر گاه تمام ورثه ترکه را رد نمایند در حکم ترکه متوفای بلاوارث
بوده و مطابق مقررات فصل هشتم این باب رفتار میشود لیکن اگر ازدیون متوفی
زائدی بماند مال ورثه خواهد بود.
مبحث چهارم - قبول دیون مطابق صورت تحریر ترکه
ماده
255 - در صورتی که ورثه فقط مطابق صورت تحریر ترکه، ترکه و دیون را قبول
کنند باید در ظرف مدت یک ماه از تاریخ فوت مورث اینمطلب را به دادگاه بخش
اطلاع دهند در این صورت ورثه ملزمند که دیون متوفی را در حدود صورت ترکه
بپردازند هر چند بعد از تنظیم صورت تحریرترکه ادعای طلب شده باشد.
ماده 256 - اطلاع مذکور فوق در صورتی مؤثر است که قبلاً ترکه تحریر شده یا بعداً تحریر شود.
ماده
257 - بعد از تحریر ترکه نیز ورثه میتوانند در ظرف یک ماه از تاریخ اطلاع
به خاتمه تحریر ترکه قبول یا رد خود را اظهار نمایند و دادگاه
بخشمیتواند به حسب اقتضاء این مدت را زیاد کند.
ماده 258 - در صورتی
که بعضی از ورثه ترکه را قبول کرده و بعضی رد نمایند وارثی که ترکه را قبول
کرده است اقدامات لازمه را برای اداره ترکه واداء دیون و حقوق و وصول
مطالبات و غیره انجام میدهد و وارثی که ترکه را رد کرده است حق هیچگونه
اعتراضی به عملیات او ندارد لیکن اگر پس ازتصفیه ترکه چیزی از ترکه بماند
سهمالارث وارثی که ترکه را رد کرده است به او داده خواهد شد.
در این
صورت وارثی که ترکه را قبول کرده در ازای زحمتی که برای اداره کردن ترکه
نسبت به سهم سایرین متحمل شده مستحق دستمزد خواهد بودتشخیص میزان دستمزد
در صورت عدم تراضی با دادگاه است.
ماده 259 - در صورت تحریر ترکه وارثی
که در مدت مقرر قبول یا رد خود را اظهار نکرده باشد در حکم کسی است که
مطابق صورت تحریر ترکهدیون را قبول کرده باشد.
(مبحث پنجم - تصفیه)
ماده 260 - مقصود از تصفیه ترکه تعیین دیون و حقوق بر عهده متوفی و پرداخت آنها و خارج کردن مورد وصیت از ماترک است.
ماده 261 - وصی و هر یک از ورثه میتوانند از دادگاه کتباً تصفیه ترکه را بخواهند.
ماده 262 - هر گاه بعضی از ورثه ترکه را قبول کرده باشند سایر ورثه نمیتوانند تصفیه ترکه را بخواهند.
ماده
263 - دادگاه بخش پس از درخواست تصفیه منتهی تا یک هفته یک یا چند نفر را
به سمت مدیر تصفیه معین مینماید و آنها تحت نظر دادرسامور تصفیه را انجام
میدهند.
و اگر اداره تصفیه در محل موجود باشد آن را به اداره نامبرده مراجعه مینمایند.
اداره تصفیه میتواند یک یا چند نفر را به سمت مدیر تصفیه معین نماید که تحت نظر آنها امور تصفیه را انجام دهند.
ماده 264 - در صورتی که متوفی وصی برای اداره اموال داشته باشد امر تصفیه به وصی واگذار میشود.
ماده
265 - شکایت از عملیات مدیر تصفیه راجع به دادگاهی است که مدیر تصفیه را
معین و دادرس به حسب اقتضاء مورد دستور لازم به مدیرتصفیه میدهد و نیز
میتواند مدیر تصفیه را تغییر دهد.
ماده 266 - پس از تعیین مدیر تصفیه
اموال به مدیر تصفیه تسلیم میشود و در صورتی که ترکه تحریر نشده باشد
مطابق فصل چهارم این باب تحریرمیشود.
ماده 267 - پس از تعیین حقوق و
دیون متوفی و پرداخت آن و اخراج مورد وصیت اگر از ترکه چیزی باقی بماند
باقیمانده ترکه به ورثه داده میشود.
ماده 268 - مدیر تصفیه باید
مطالبات متوفی را وصول و از خراب و ضایع شدن اموالی که در معرض خرابی و
تضییع است جلوگیری کرده و آنها رابه فروش برساند در نگاهداری اموال مواظبت
نموده و تعمیرات ضروری اموال غیر منقول را بنماید از تعطیل کارخانه و یا
تجارتخانه متوفی در صورتیکه دایر باشد جلوگیری کند - درآمد ترکه و محصول
را جمعآوری نموده و نظر به مقتضیات انبار نماید و یا به فروش برساند مواد
اولیه را که برای دائرماندن بنگاه صنعتی و یا بازرگانی متوفی لازم است
تحصیل و یا تجدید کند.
ماده 269 - مدیر تصفیه کلیه اقداماتی که برای
اداره ترکه لازم است به عمل میآورد ولی نباید از حدود اقداماتی که عادتاً
برای انجام مأموریت اولازم بوده خارج شود.
ماده 270 - بعد از تحریر
ترکه مدیر تصفیه وقتی را برای رسیدگی تعیین و به ورثه و بستانکاران و اشخاص
ذینفعی که خود را معرفی کردهاند اطلاعمیدهد که در وقت معین حاضر شوند.
ماده
271 - مدیر تصفیه در وقت مقرر شروع به رسیدگی نموده و پس از رسیدگی کلیه
دیون و حقوقی را که به ترکه تعلق میگیرد تأدیه مینماید.
ماده 272 -
بستانکاری که در موعد مقرر برای تحریر ترکه خود را معرفی نکرده یا پس از
معرفی طلب او تصدیق نشده باشد میتواند در دادگاهصلاحیتدار تا مقداری که
از ترکه به ورثه داده شده است بر ورثه اقامه دعوی نماید.
و اگر چیزی به
ورثه نرسیده یا آنچه رسیده است کافی برای تأدیه طلب نباشد میتواند بر
بستانکاران دیگر که ترکه به آنها داده شده برای اخذ حصهغرمایی خود اقامه
دعوی نماید.
ماده 273 - کسی که ادعای طلبی نموده و طلب او تصدیق نشده
باشد و نیز کسی که طلب او کسر شده یا حق رهن و یا حق رجحان او منظور
نشدهمیتواند در دادگاه صلاحیتدار اقامه دعوی نماید.
ماده 274 - تصفیه ترکه متوفی در صورتی که متوفی بازرگان باشد تابع مقررات تصفیه امور بازرگان متوقف است.
ماده
275 - فروش اموال متوفی به توسط مدیر تصفیه باید به طریق مزایده باشد مگر
اموالی که دارای نرخ معینی است یا تمام اشخاص ذینفع درقیمت آن موافق باشند
ترتیب مزایده در آییننامه وزارت دادگستری معین میشود.
فصل ششم - راجع به وصیت
ماده
276 - وصیتنامه اعم از اینکه راجع باشد به وصیت عهدی یا تملیکی منقول یا
غیر منقول ممکن است به طور رسمی یا خودنوشت یا سریتنظیم شود.
ماده 277 - ترتیب تنظیم وصیتنامه رسمی و اعتبار آن به طوری است که برای اسناد تنظیم شده در دفاتر اسناد رسمی مقرر است.
ماده
278 - وصیتنامه خودنوشت در صورتی معتبر است که تمام آن به خط موصی نوشته
شده و دارای تاریخ روز و ماه و سال به خط موصی بودهو به امضاء او رسیده
باشد.
ماده 279 - وصیتنامه سری ممکن است به خط موصی یا به خط دیگری
باشد ولی در هر صورت باید به امضاء موصی برسد و به ترتیبی که برایامانت
اسناد در قانون ثبت اسناد مقرر گردیده در اداره ثبت اقامتگاه موصی یا محل
دیگری که در آییننامه وزارت دادگستری معین میگردد امانت گذاردهمیشود.
ماده 280 - کسی که سواد ندارد نمیتواند به ترتیب سری وصیت نماید.
ماده
281 - کسی که نمیتواند حرف بزند هر گاه بخواهد وصیتنامه سری تنظیم کند
باید تمام وصیتنامه را به خط خود نوشته و امضاء نماید و نیزدر حضور مسئول
دفتر رسمی روی وصیتنامه بنویسد که این برگ وصیتنامه او است و در این
صورت مسئول دفتر باید روی پاکت یا لفافی کهوصیتنامه در او است بنویسد که
عبارت مزبور را موصی در حضور او نوشته است.
ماده 282 - وصیتنامه سری را موصی همه وقت میتواند به ترتیبی که برای استرداد اسناد امانتی مقرر است استرداد نماید.
ماده
283 - در موارد فوقالعاده از قبیل جنگ یا خطر مرگ فوری و امراض ساریه و
مسافرت در دریا که مراوده نوعاً مقطوع و به این جهت موصینمیتواند به یکی
از طرق مذکور وصیت کند ممکن است وصیت به طریقی که در مواد بعد ذکر میشود
واقع شود.
ماده 284 - افراد و افسران نظامی و کسانی که در ارتش اشتغال
به کاری دارند میتوانند نزد یک نفر افسر یا همردیف او با حضور دو گواه
وصیتخود را شفاهاً اظهار نمایند.
ماده 285 - در صورتی که نظامی یا کسی
که در ارتش اشتغال به کاری دارد بیمار یا مجروح باشد ممکن است وصیت خود را
در حضور رییسبهداری ارتش و مدیر بیمارستان که موصی آنجا است اظهار نماید.
ماده
286 - اشخاصی میتوانند به ترتیب مذکور در دو ماده قبل وصیت نمایند که در
جنگ یا مأمور عملیات جنگی باشند و یا در محلی زندانی یامحصور باشند که
مراودهای با خارج نباشد.
ماده 287 - در سایر موارد مذکور در ماده 283
موصی میتواند در حضور دو نفر گواه وصیت خود را اظهار نماید و یکی از آن دو
گواه اظهارات او رابا تعیین تاریخ روز و ماه و سال و محل وقوع وصیت نوشته
و موصی و گواهها آن را امضاء مینمایند و اگر موصی نتواند امضاء کند
گواهها این نکته را دروصیتنامه قید میکنند.
ماده 288 - اشخاصی که
مطابق ماده 284 و 285 وصیت نزد آنها شده و همچنین گواههای مذکور در ماده
قبل در اول زمان امکان باید در اداره ثبتاسناد یا محلی که در آییننامه
وزارت دادگستری تعیین میشود حاضر شده وصیتنامه را مطابق مقررات راجع به
امانت گذاردن اسناد امانت بگذارند وضمناً اعلام کنند که این آخرین وصیت
موصی است که با داشتن اهلیت اظهار داشته.
ماده 289 - در صورتی که اشخاص
مذکور در ماده 284 و 285 اظهارات موصی را ننوشته باشند در اول زمان امکان
نزد دادرس دادگاه بخشی که بهاو دسترسی دارند حاضر شده و اظهارات موصی را
با تاریخ و محل وقوع وصیت و اهلیت موصی شفاهاً اظهار میدارند. اظهارات
مزبور درصورتمجلس نوشته شده و به امضاء دادرس دادگاه بخش و گواهها
میرسد.
ماده 290 - وصیتی که مطابق مواد قبل (در موارد غیر عادی) واقع
میشود بعد از گذشتن یک ماه از تاریخ مراجعت و رسیدن موصی به محلی
کهبتواند به یکی از طرق مذکور در ماده 276 وصیت کند یا گذشتن یک ماه از
تاریخ باز شدن راه و مرتفع شدن مانعی که به واسطه آن مانع نتوانسته موصیبه
یکی از طرق مذکور وصیت نماید بیاعتبار میشود مشروط به اینکه در مدت
نامبرده موصی متمکن از وصیت باشد.
ماده 291 - هر وصیتی که به ترتیب
مذکور در این فصل واقع نشده باشد در مراجع رسمی پذیرفته نیست مگر اینکه
اشخاص ذینفع در ترکه بهصحت وصیت اقرار نمایند.
ماده 292 - هر دادگاه -
اداره - بنگاه یا شخصی که وصیتنامه به او سپرده شده و نیز دادگاهی که در
موارد فوقالعاده وصیت در آنجا اظهار گردیدهمکلف است بعد از اطلاع به فوت
موصی وصیتنامه یا صورتمجلس راجع به وصیت را به دادگاه بخشی که برای رسیدگی
به امور راجع به ترکه متوفیصالح است بفرستد اعم از اینکه وصیتنامه
نامبرده به حسب قانون قابل ترتیب اثر باشد یا نباشد و هر گاه وصیتنامه
متعدد باشد باید تمام آنها فرستادهشود.
ماده 293 - هر گاه کسی که
وصیتنامه نزد او است خارج از مقر دادگاه بخش مذکور فوق باشد میتواند
وصیتنامه را به دادگاه محل خود تسلیمنماید و آن دادگاه مکلف است فوراً
وصیتنامه را به دادگاه بخش نامبرده بفرستد.
ماده 294 - دادگاه بخش در
آگهی که برای اداره یا تصفیه ترکه یا تصدیق حصر وراثت میشود قید میکند که
هر کس وصیتنامهای از متوفی نزد اواست در مدت سه ماه به دادگاهی که آگهی
نموده بفرستد و پس از گذشتن این مدت هر وصیتنامهای (جز وصیتنامه رسمی و
سری) ابراز شود ازدرجه اعتبار ساقط است.
ماده 295 - پس از گذشتن مدت
مذکور فوق دادگاه بخش وقتی را برای افتتاح وصیتنامه تعیین و به اشخاصی که
وراثت آنها معلوم است اطلاعمیدهد که در وقت مزبور حاضر شوند.
ماده
296 - هنگام ابراز وصیتنامه دادرس دادگاه بخش باید با حضور نماینده
دادستان یا مدیر دفتر صورتمجلسی مشتمل بر خلاصه وصیت واینکه وصیتنامه در
حضور او باز شده و خصوصیات وصیتنامه از قبیل مهر و موم و غیره تنظیم و به
امضاء حضار برساند.
وصیتنامه سری را دادرس دادگاه بخش با حضور اشخاصی
باز مینماید که لفاف آن را امضاء یا مهر کرده و در تاریخ باز کردن زنده و
در مقر دادگاهحاضر هستند.
اصل وصیتنامه که مطابق این ماده نزد دادرس
دادگاه بخش باز میشود به دفتر امانات ثبت فرستاده میشود و رونوشت آن در
دفتر دادگاه میماند -اشخاص ذینفع میتوانند از آن رونوشت بگیرند.
ماده
297 - بعد از باز شدن وصیتنامه دادگاه بخش به اشخاصی که وصیت به نفع آنها
شده یا کسانی که وصی معین شدهاند مراتب را اطلاعمیدهد.
ماده 298 -
وصیتنامه وقتی معتبر است که تمام آن موجود باشد و ادعاء فقدان وصیتنامه
اعم از اینکه این دعوی نسبت به تمام وصیتنامه یاقسمتی از آن باشد مسموع
نیست.
ماده 299 - ترتیب صدور سند مالکیت به نام ورثه یا موصیله نسبت
به اموال غیر منقول که به نام مورث ثبت شده است در آییننامه
وزارتدادگستری معین میشود.
فصل هفتم - در تقسیم
ماده 300 - در صورت تعدد ورثه هر یک از آنها میتوانند از دادگاه درخواست تقسیم سهم خود را از سهم سایر ورثه بخواهند.
ماده
301 - ولی و وصی و قیم هر وارثی که محجور باشد و امین غائب و جنین و کسی
که سهمالارث بعضی از ورثه به او منتقل شده است وهمچنین موصیله و وصی
راجع به موصیبه در صورتی که وصیت به جزء مشاع از ترکه شده باشد حق درخواست
تقسیم را دارند.
ماده 302 - نسبت به درخواست تقسیم مرور زمان جاری
نیست و کسانی که ذیحق در درخواست تقسیم هستند همه وقت میتوانند این
درخواسترا بنمایند.
ماده 303 - هر گاه یکی از ورثه متوفی غائب
مفقودالاثری باشد که وکیل نداشته و درخواست تقسیم اموال متوفی بشود بدواً
برای غائب امین معینمیشود و بعد تقسیم به عمل میآید.
ماده 304 - درخواست تقسیم باید کتبی و مشتمل بر امور زیر باشد:
1 - نام و مشخصات درخواستکننده و متوفی.
2 - ورثه و اشخاص دیگری که ترکه باید بین آنها تقسیم شود و سهام هر یک.
ماده
305 - پس از وصول درخواست هر گاه دادگاه محتاج به توضیحاتی باشد
درخواستکننده را احضار نموده و توضیحاتی که لازم است از اومیخواهد.
ماده 306 - دادگاه برای رسیدگی به موضوع درخواست تعیین جلسه نموده و درخواستکننده و اشخاص ذینفع را احضار مینماید.
ماده
307 - درخواستکننده تقسیم میتواند زمینههایی برای تقسیم ترکه تهیه
نموده و به دادگاه تسلیم نماید در این صورت مراتب در احضاریهنوشته شده و
تذکر داده میشود که مراجعه به زمینههای نامبرده در دفتر دادگاه مانعی
ندارد.
ماده 308 - وقت رسیدگی باید طوری معین شود که فاصله بین ابلاغ احضاریه و روز دادرسی کمتر از ده روز نباشد.
ماده
309 - اشخاص ذینفع میتوانند در دادگاه حاضر شده به تراضی قراری راجع به
مقدمات تقسیم یا طرز تقسیم اموال بگذارند. در این صورتدادگاه صورتمجلسی
مشتمل بر قرارداد نامبرده تنظیم مینماید.
ماده 310 - هر گاه یک یا چند
نفر از اشخاص ذینفع در تنظیم قرارداد مذکور فوق شرکت نداشته و رضایت خود
را اظهار ننموده باشند دادگاه نتیجهتصمیمی را که مربوط به شخص غائب است به
او اعلام مینماید با ذکر اینکه میتواند در ظرف مدت معینی در دفتر دادگاه
حاضر شده و به قراردادمراجعه نموده و رضایت یا عدم رضایت خود را اعلام
دارد.
ماده 311 - در اخطار مذکور در فوق قید میگردد که هر گاه شخص
غائب در مدت معینه در دفتر حاضر نگردد و یا رضایت و عدم رضایت خود رااظهار
نکند بر طبق قرار مذکور در ماده 309 قضیه حل خواهد شد.
ماده 312 - هر
گاه شخص غائب در اثر عذر موجهی حاضر نشده باشد و درخواست وقت جدیدی نماید
تا رضایت و عدم رضایت خود را اعلامدارد دادگاه وقت جدیدی برای او معین
خواهد نمود.
ماده 313 - در صورتی که تمام ورثه و اشخاصی که در ترکه
شرکت دارند حاضر و رشید باشند به هر نحوی که بخواهند میتوانند ترکه را
مابین خودتقسیم نمایند لیکن اگر مابین آنها محجور یا غائب باشد تقسیم ترکه
به توسط نمایندگان آنها در دادگاه به عمل میآید.
ماده 314 - در صورتی
که ورثه تراضی در بهای اموال غیر منقول مورد درخواست تقسیم ننماید اموال
نامبرده باید به توسط کارشناس ارزیابی شودو اموال منقول در صورتی ارزیابی
میگردد که به ارزیابی در موقع تحریر ترکه به جهاتی نتوان ترتیب اثر داد.
ترتیب انتخاب کارشناس و مقررات راجع به کارشناس که در آیین دادرسی مقرر است در تقسیم رعایت میشود.
ماده
315 - کارشناس باید بهای اموال مورد درخواست تقسیم و قابل قسمت بودن و یا
قابل قسمت نبودن آنها را معین و سهام را تعدیل نماید.کارشناس باید برای
ارزیابی اموال بهای روز ارزیابی را در نظر بگیرد.
ماده 316 - تقسیم
طوری به عمل میآید که برای هر یک از ورثه از هر نوع اموال حصهای معین شود
و اگر بعضی از اموال بدون زیان قابل قسمتنباشد ممکن است آن را در سهم
بعضی از ورثه قرارداد و برابر بهای آن از سایر اموال در سهم دیگران منظور
نمود و اگر تعدیل محتاج به ضمیمه پول بهاموال باشد به ضمیمه آن تعدیل
میشود.
ماده 317 - در صورتی که مالی اعم از منقول یا غیر منقول قابل تقسیم و تعدیل نباشد ممکن است فروخته شده بهای آن تقسیم شود.
فروش اموال به ترتیب عادی به عمل میآید مگر آنکه یکی از ورثه فروش آن را به طریق مزایده درخواست کند.
ماده 318 - در صورتی که بعضی از ورثه مدیون متوفی باشند ممکن است دین را در سهم خود آنها قرار داد.
ماده 319 - در صورتی که پس از تعدیل سهام ورثه به تعیین حصه تراضی ننمایند سهام آنها به قرعه معین میشود.
ماده
320 - در موردی که تقسیم از طریق قرعه انجام میگردد باید جلسهای که برای
قرعه معین شده به اشخاص ذینفع اطلاع داده شود و اگر بعضیاز اشخاص نامبرده
حاضر نشوند دادگاه بخش به درخواست اشخاص حاضر اقدام به قرعه و تعیین سهام
مینماید.
ماده 321 - هر گاه یکی از ورثه غائب یا محجور باشد برای غائب و محجور امین یا قیم معین و پس از آن تقسیم به عمل میآید.
ماده
322 - پس از تمام شدن تقسیم دادگاه صورتمجلسی تنظیم نموده و در آن مقدار
ترکه و سهم هر یک از وراث و آنچه برای تأدیه دیون و اجراءوصیت منظور شده
تصریح مینماید.
ماده 323 - صورتمجلس مذکور فوق باید به امضاء یا مهر
صاحبان سهام و امضاء دادرس دادگاه برسد و هر گاه بعضی از صاحبان سهام
نباشند یانتوانند و یا نخواهند امضاء کنند جهت امضاء نکردن آنها در صورت
مجلس قید میشود و این صورتمجلس در دفترخانه دادگاه باقی خواهد ماند.
ماده
324 - دادگاه بر طبق صورتمجلس مذکور در دو ماده فوق تقسیمنامه به عده
صاحبان سهام تهیه نموده و به آنها ابلاغ و تسلیم مینماید.
این تصمیم دادگاه حکم شناخته شده و از تاریخ ابلاغ در حدود قوانین قابل اعتراض و پژوهش و فرجام است.
ماده 325 - هر یک از ورثه پس از تقسیم مالک مستقل سهم خود خواهد بود و هر تصرفی که بخواهد مینماید و به حصه دیگران حقی ندارد.
ماده
326 - مقررات قانون مدنی راجع به تقسیم در مورد تقسیم ترکه جاری است و نیز
مقررات راجع به تقسیم که در این قانون مذکور است در موردتقسیم سایر اموال
جاری خواهد بود.
فصل هشتم - در ترکه متوفای بلاوارث
ماده 327 - در صورتی که وارث متوفی معلوم نباشد به درخواست دادستان یا اشخاص ذینفع برای اداره ترکه مدیر معین میشود.
ماده
328 - در مورد ماده فوق دادستان مکلف است مراقبت نماید اقداماتی که برای
حفظ ترکه لازم است به عمل آید و از دادگاه تعیین مدیر ترکه رابخواهد.
ماده 329 - پس از وصول درخواست دادگاه باید منتهی تا یک هفته مدیر ترکه را معین نماید.
ماده 330 - در صورتی که متوفی برای اجراء وصیت خود وصی معین کرده باشد اداره ترکه به وصی واگذار میشود.
ماده 331 - هر گاه متوفی محجور بوده و وصی داشته است اداره ترکه به وصی یا قیم واگذار میشود.
ماده 332 - در غیر موارد مذکور در دو ماده فوق اداره ترکه به کسی که مورد اعتماد دادرس است واگذار خواهد شد.
ماده
333 - مقررات مواد 265 و 266 و 268 و 269 و 270 و 271 و 273 و 274 و 275
نسبت به ترکه متوفایی هم که وارث او معلوم نیستجاری خواهد بود.
ماده
334 - مدیر ترکه پس از تحریر ترکه دیون و واجبات مالی متوفی را اداء کرده
مورد وصیت را در صورتی که وصیت شده باشد خارج و باقیماندهترکه را از اموال
منقول و غیر منقول و وجه نقد که در تصرف دولت یا بنگاههای بازرگانی و
صرافی و غیره یا اشخاصی است به دادستان تسلیم میکند کهبه ترتیب مقرر در
آییننامه وزارت دادگستری نگاهداری نمایند.
ماده 335 - اگر از تاریخ
تحریر ترکه تا ده سال وارث متوفی معلوم شود ترکه به او داده میشود و پس از
گذشتن مدت نامبرده باقیمانده ترکه بهخزانه دولت تسلیم میشود و ادعاء
حقی نسبت به ترکه از کسی به هر عنوان که باشد پذیرفته نیست.
ماده 336 -
در صورتی که قبل از انقضاء مدت مذکور فوق ادعاء حقی بر متوفی بشود و حق
نامبرده به موجب سند رسمی یا حکم قطعی دادگاهثابت شده باشد مدیر ترکه باید
بپردازد و در صورتی که حقی به موجب نوشتجات یا دفاتر متوفی محرز شود مدیر
ترکه با موافقت دادستان میتواند آن رابپردازد و اگر ترکه به دادستان داده
شده باشد او خواهد پرداخت و چنانچه ادعاء به ترتیب مذکور ثابت و محرز نشود
مدعی میتواند به طرفیت مدیرترکه و در صورتی که ترکه به دادستان داده شده
باشد به طرفیت او اقامه دعوی نماید.
فصل نهم - راجع به ترکه اتباع خارجه
ماده
337 - جز آنچه در این فصل ذکر میشود مهر و موم و برداشتن مهر و موم و
تحریر و اداره ترکه اتباع خارجه به همان طریقی خواهد بود کهمطابق این
قانون برای ترکه اتباع ایران مقرر است.
ماده 338 - هر گاه تبعه خارجه
در ایران یا در خارجه فوت شود و در ایران دارای مالی باشد دادرس دادگاه بخش
محلی که مال متوفی در آنجا واقعاست به درخواست هر ذینفع یا به درخواست
کنسول دولت متبوع متوفی به حفظ و تصفیه امر ترکه اقدام مینماید و در صورتی
که متوفی وارث یاقائممقام در ایران نداشته باشد بدون درخواست هم دادرس
پس از اطلاع اقدام به حفظ و تصفیه ترکه مینماید.
ماده 339 - دادگاه
بخش پس از وصول درخواست ذینفع یا کنسول و به محض اطلاع از فوت در مورد اخیر
ماده فوق وقتی را که از تاریخ وصولدرخواست یا اطلاع متجاوز از 48 ساعت
نباشد برای اقدامات تأمینیه از قبیل مهر و موم و غیره معین کرده کتباً به
کنسول دولت متبوع اطلاع میدهد کهدر موقع اقدام به تأمین حضور به هم
رساند.
عدم حضور کنسول مانع از اقدام نخواهد بود ولی بعداً میتواند در محل حاضر شده مهر و موم خود را به مهر و موم دادگاه اضافه نماید.
ماده
340 - در صورتی که کنسول دولت متبوع متوفی قبلاً از وفات مطلع شده و امر
طوری باشد که تا اطلاع به مأمورین ایران بیم تضییع و تفریطتمام یا قسمتی
از ترکه برود میتواند شخصاً اقدامات موقتی را برای حفظ آن به عمل آورده و
وضعیت موقتی را تا مداخله دادرس دادگاه بخش حفظنماید.
ماده 341 - در
موقعی که دادگاه بخش برای مهر و موم تعیین وقت میکند باید بلافاصله و
منتهی در ظرف یک هفته از تاریخ وصول درخواست یااطلاع یک نفر را برای اداره
ترکه معین و معرفی نماید.
ماده 342 - دادگاه میتواند با رعایت ماده
264 و با در نظر گرفتن مصلحت و منافع ورثه و اشخاص ذینفع هر کس را که طرف
اعتماد بداند به سمتمدیر ترکه معین کند.
اقدامات مدیر ترکه با نظارت دادستان به عمل خواهد آمد.
در نقاطی که اداره تصفیه موجود است مدیر ترکه معین نمیشود و این وظیفه به اداره تصفیه رجوع میشود.
ماده
343 - مدیر ترکه باید به محض ابلاغ انتصاب خود سه آگهی هر یک به فاصله یک
ماه در مجله رسمی و یکی از روزنامههای کثیرالانتشار محلو اگر در محل
روزنامه نباشد در یکی از روزنامههای کثیرالانتشار تهران منتشر نموده
اشخاصی را که به عنوانی از عناوین برای خود حقی بر ذمه متوفیو یا بر اعیان
ترکه قائل هستند دعوت نماید در ظرف شش ماه از تاریخ انتشار اولین آگهی خود
را معرفی و موضوع حق خود را معین کنند و رونوشت یاعکس گواهی شده مدارک
طلب و حقانیت خود را به او تسلیم نمایند.
هر گاه میزان ترکه کمتر از هزار ریال باشد آگهی در روزنامه لازم نیست.
ماده 344 - پس از تعیین مدیر ترکه دادگاه بخش با حضور دادستان ترکه را تحریر و به او تسلیم مینماید.
ماده 345 - برای تحریر ترکه روز و ساعت و محل تحریر به دادستان و اشخاص مشروحه اطلاع داده میشود:
1 - تمام وراث که در ایران حاضر بوده و یا نماینده در آنجا دارند.
2 - وصی اگر معلوم و مقیم ایران باشد.
3 - کسانی که وصیت به نفع آنها شده اگر معلوم و مقیم ایران بوده و یا در ایران نماینده داشته باشند.
4 - شریک متوفی اگر باشد در صورتی که در ایران حاضر بوده یا نماینده داشته باشد.
5 - کنسول دولت متبوع متوفی.
ماده
346 - غیبت اشخاصی که اعلامنامه مندرج در ماده فوق برای آنها فرستاده شده
مانع از تحریر ترکه نخواهد بود ولی در صورتی که کنسولدولت متبوع متوفی در
موقع تحریر ترکه حاضر نباشد مراتب در صورتمجلس قید و رونوشتی از آن برای
کنسول فرستاده میشود.
ماده 347 - به صورت ریز ترکه باید صورتی از اموال غیر منقول که در ایران واقع است با تعیین بهای تقریبی آنها پیوست شود.
ماده
348 - در صورتی که ورثه یا وصی متوفی یا قائممقام قانونی آنها حاضر شوند
برابر بهای ترکه تأمین دهند که هر گاه در مدت یک سال از تاریخانتشار اولین
آگهی مذکور در ماده 343 بستانکارانی پیدا شود که تبعه ایران یا مقیم ایران
باشند و طلب آنها ثابت گردد از عهده برآیند ترکه پس از وضعهزینه آگهیها و
هزینههای دیگر قانونی که به عمل آمده است به تصرف آنها داده میشود.
ماده
349 - تأمین ممکن است به وسیله تودیع وجه نقد یا وثیقه دادن اموال منقول و
یا غیر منقول یا دادن ضامن معتبر به عمل آید و نیز ممکناست درخواستکننده
از همان اموال متوفی تأمین بدهد.
قبول یا رد تأمین منوط به نظر دادگاهی است که مدیر ترکه را تعیین نموده است.
ماده
350 - مدیر ترکه با اجازه دادگاه بخش میتواند به ورثه متوفی که در حال
استیصال و مقیم در ایران هستند تا موقع تصفیه ماترک مبلغی که برایمعیشت
آنها ضروری باشد بپردازد.
در موردی که اداره تصفیه وظیفه امین ترکه را انجام میدهد اجازه دادگاه بخش لازم نیست.
ماده
351 - پس از انقضاء مدت مذکور در ماده 343 مدیر ترکه وقتی را برای رسیدگی
به دعاوی و مطالبات معین کرده به ورثه یا وصی یا قائممقامقانونی آنها و
کنسول دولت متبوع متوفی اگر در محل باشد اطلاع میدهد و در وقت مقرر شروع
به رسیدگی نموده و پس از رسیدگی کلیه دیون وتعهداتی را که بر ذمه متوفی
ثابت و محقق است با اجازه دادستان تأدیه مینماید و بقیه را به ورثه یا وصی
یا قائممقام قانونی آنها و در صورتی کهاشخاص نامبرده اصلاً نباشند یا در
ایران نباشند به کنسول یا سایر نمایندگان سیاسی دولت متبوع متوفی تسلیم
مینماید.
ماده 352 - اشخاصی که مدعی حقی بر ترکه بوده و دعوی آنها از
طرف مدیر ترکه و دادستان یا مدیر تصفیه تصدیق نشده باشد میتوانند دعویخود
را در دادگاه صلاحیتدار اقامه یا تعقیب نمایند.
انقضاء مدت مقرر در ماده 343 موجب سقوط حق اشخاصی که در ظرف مدت حق خود را مطالبه نکردهاند نمیباشد.
ماده
353 - اگر نسبت به ترکه متوفی قرار تأمین صادر شده باشد تسلیم اموال به
اشخاص مذکور در ماده 351 با رعایت قرار دادگاه خواهد آمد.
ماده 354 -
هر گاه متوفی بازرگان بوده و به موجب حکم دادگاه ورشکستگی او قبل یا بعد از
فوت اعلام شود اداره تصفیه امور او تابع مقررات راجعبه تصفیه امور
بازرگان متوقف است.
ماده 355 - رسیدگی به دعاوی راجع به ترکه اتباع خارجه در ایران از صلاحیت دادگاه ایران است.
ماده
356 - تصدیق صادره از مقامات صلاحیتدار کشور متوفی راجع به وراثت اتباع
خارجه با انحصار آن پس از احراز اعتبار آن در دادگاه ایران ازحیث صدور و
رعایت مقررات مربوطه به اعتبار اسناد تنظیم شده در خارجه قابل ترتیب اثر
خواهد بود.
ماده 357 - اگر تبعه خارجه که در ایران فوت شده مسافر موقتی باشد اشیاء متعلق به او فوراً به کنسول دولت متبوع او تسلیم میشود.
ماده 358 - از هزینههایی که برای اداره کردن ترکه میشود باید صورت کاملی به دادستان داده شود.
ماده
359 - حقوقی که به موجب این فصل برای کنسولها یا نمایندگان سیاسی خارجه
مقرر شده مربوط به کنسول یا نماینده سیاسی دولی است کهدر خاک آن دول نسبت
به کنسولها یا نمایندگان سیاسی ایران معامله متقابله بشود.
فصل دهم - در تصدیق انحصار وراثت
ماده
360 - در صورتی که وراث متوفی یا سایر اشخاص ذینفع بخواهند تصدیق انحصار
وراثت تحصیل کنند درخواستنامه کتبی مشتمل بر نام ومشخصات درخواستکننده و
متوفی و ورثه و اقامتگاه آنها و نسبت بین متوفی و وارث تنظیم نموده به
دادگاه تسلیم مینماید.
ماده 361 - دادگاه بخش درخواست نامبرده را سه دفعه پی در پی ماهی یک مرتبه آگهی مینماید.
ماده
362 - پس از انقضاء سه ماه از تاریخ نشر اولین آگهی در صورتی که معترض
نبود دادگاه تمام ادله و اسناد درخواستکننده تصدیق را از برگشناسنامه و
گواهی گواه و غیره در نظر گرفته تصدیقی مشعر بر وراثت و تعیین عده وراث و
نسبت آنها به متوفی صادر مینماید و در صورت اعتراضدادگاه جلسهای برای
رسیدگی به اعتراض معین نموده و به معترض و درخواستکننده تصدیق اطلاع
میدهد و در جلسه پس از رسیدگی حکم خواهدداد و این حکم قابل پژوهش و فرجام
است.
ماده 363 - دادگاه بخش میتواند گواهها را احضار کرده و گواهی
آنان را استماع کند. چنانچه گواه در خارج از مقر دادگاه ساکن باشد تحقیق از
گواه بهوسیله دادگاه محل اقامت گواه یا نزدیکترین دادگاه محل اقامت گواه
به عمل خواهد آمد.
ماده 364 - در صورتی که بهای ترکه بیش از یک هزار
ریال نباشد انتشار آگهی مذکور در ماده 361 به عمل نخواهد آمد و دادگاه به
ادله و اسناد واظهارات گواههای درخواستکننده رسیدگی کرده و درخواست
تصدیق را به حسب اقتضاء دلایل قبول یا رد مینماید.
ماده 365 - در
صورتی که به واسطه معلوم نبودن ورثه یا برای تصفیه ترکه و غیره قبلاً برای
معرفی ورثه آگهی شده باشد صدور تصدیق انحصاروراثت محتاج به آگهی جدید
نبوده و در صورت درخواست هر یک از ورثه یا اشخاص ذینفع تصدیق انحصار وراثت
صادر خواهد شد.
ماده 366 - رأی دادگاه دائر به رد درخواست تصدیق قابل پژوهش و فرجام است.
ماده
367 - در کلیه موارد که دادستان تشخیص دهد که متوفی بلاوارث بوده و
درخواست اشخاص برای صدور تصدیق بیاساس است میتواند بهدرخواست تصدیق
وراثت اعتراض نماید و نیز میتواند در صورتی که متوفی را بلاوارث بداند به
تصدیق انحصار وراثت در موردی هم که تصدیقمسبوق به آگهی نبوده است اعتراض
کند و در هر حال دادستان حق دارد از رأی دادگاه پژوهش و فرجام بخواهد.
ماده
368 - مادامی که برای محجور قیم و برای غائب امین معین نشده دادستان
میتواند به نام محجور و غائب به درخواست تصدیق انحصاروراثت اعتراض نماید.
ماده
369 - در مورد ماده 364 اشخاص ذینفع میتوانند به درخواست تصدیق و همچنین
به تصدیقی که در موضوع وراثت صادر میشود اعتراضنمایند و رأی دادگاه در
این خصوص قابل پژوهش و فرجام است.
ماده 370 - اشخاصی که تصدیق انحصار
وراثت تحصیل کردهاند میتوانند مطابق تصدیق نامبرده ترکه و مطالبات متوفی
را از کسانی که مدیون یامتصرف مال متوفی هستند مطالبه نمایند. مدیون یا
متصرف اموال متوفی باید ترکه و مطالبات متوفی را به آنها تسلیم نماید. و در
صورت تأدیه دین و یاتسلیم مال در مقابل هر مدعی وراثت بری محسوب خواهند
شد و مدعی نامبرده حق رجوع به شخص یا اشخاصی خواهند داشت که طلب متوفی
راوصول و یا مال متعلق به او را دریافت نمودهاند.
ماده 371 - مدیون که بدهی خود را به وراث متوفی میدهد میتواند رونوشت گواهی شده انحصار وراثت را از وارث بخواهد.
ماده 372 - در تصدیق انحصار وراثت باید نسبتی که وارث یا ورثه به مورث خود دارند از متروکات به نحو اشاعه معین شود.
ماده 373 - در تصدیق انحصار وراثت به درخواست ورثه دادگاه حصه هر یک از ورثه را معین مینماید.
ماده
374 - در صورتی که ورثه بخواهند ملک غیر منقولی که به نام مورث ثبت شده
است به نام آنها ثبت گردد باید تصدیق انحصار وراثت یارونوشت گواهی شده آن
را که مشتمل بر تعیین سهام باشد به اداره ثبت تسلیم نمایند.
باب هفتم - در هزینه
ماده 375 - هزینه رسیدگی به امور حسبی منحصر به موارد زیر بوده و در هر مورد موقع درخواست بیست ریال گرفته میشود:
1 - درخواست تسلیم اموال غائب به ورثه.
2 - درخواست حکم موت فرضی.
3 - درخواست پژوهش از رد درخواست حکم موت فرضی.
4 - درخواست مهر و موم ترکه.
5 - درخواست برداشتن مهر و موم ترکه.
6 - درخواست تحریر ترکه.
7 - درخواست تصفیه ترکه.
8 - درخواست تقسیم ترکه.
9 - درخواست تصدیق انحصار وراثت.
ماده
376 - درخواستهایی که دادستان از دادگاه مینماید و همچنین اقداماتی که
دادگاه بدون درخواست مکلف به انجام آن است هزینه ندارد.
ماده 377 -
هزینه آگهی تصدیق انحصار وراثت از درخواستکننده گرفته میشود و هزینه حفظ و
اداره ترکه و تحریر و تصفیه و تقسیم ترکه از ترکهبرداشته میشود.
ماده 378 - وزیر دادگستری مجاز است آییننامههای لازم برای اجرای این قانون را تهیه و به موقع اجرا بگذارد.
این قانون که مشتمل بر سیصد و هفتاد و هشت ماده است در جلسه دوم تیر ماه یک هزار و سیصد و نوزده به تصویب مجلس شورای ملی رسید.
رییس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری